کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
حاجت روایی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
حاجت گاه
لغتنامه دهخدا
حاجت گاه . [ ج َ ] (اِ مرکب ) آب خانه . ادب خانه . مستراح . مبرز. مبال .
-
حاجت جای
لغتنامه دهخدا
حاجت جای . [ ج َ ت ْ ] (اِ مرکب ) بیت الخلا. حَش ّ. مبرز. (منتهی الارب ). ادب خانه . مبال .
-
حاجت روا
لغتنامه دهخدا
حاجت روا. [ ج َ رَ ] (ص مرکب ) آنکه حاجت او برآمده باشد. مقضی المرام . ناجح . کامروا : بسی بر بساط بزرگان نشستم که یک نفس حاجت روائی ندیدم . سیف اسفرنگ . || (نف مرکب ) روا کننده ٔ حاجت . برآرنده ٔ حاجت : درِ سرای تو هست آفرین سرایانراحریم کعبه ٔ حاجت...
-
حاجت روائی
لغتنامه دهخدا
حاجت روائی . [ ج َ رَ ] (حامص مرکب ) نجاح .
-
حاجت روا
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی. فارسی] hājatravā ۱. رواکنندۀ حاجت.۲. آنکه حاجتش برآورده شده باشد؛ کامروا: ◻︎ بسی بر بساط بزرگان نشستم / که یک نفس حاجتروایی ندیدم (سیف اسفرنگ: لغتنامه: حاجتروا).
-
حاجت روا
لهجه و گویش تهرانی
کسی که به مرادش میرسد
-
حاجت گرفتن
لهجه و گویش تهرانی
مراد گرفتن
-
حاجت نبا
واژهنامه آزاد
براورده کننده نیازها - حاجت
-
قبله گاه حاجت
لغتنامه دهخدا
قبله گاه حاجت . [ ق ِ ل َ / ل ِ هَِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) آنکه حاجت ها برآورد. آنکه در خواستن نیازها بدو روی آورند : چون قبله گاه حاجت عالم همین در است صائب چرا گدای در دل نمیشوی .صائب (از آنندراج ).
-
حاجت روا کردن
لغتنامه دهخدا
حاجت روا کردن . [ ج َ رَ ک َ ] (مص مرکب ) اسعاف . اسئال . انجاح . نجح . حاجت روا کردن خواستن . استنجاز. استنجاح . تنجز. برآوردن نیاز کسی : گوید که هم جلالت کعبه است قصر شاه هر حاجتم که باشد در وی روا کنم .مسعودسعد.
-
حاجت و امید
فرهنگ گنجواژه
نیاز.
-
مُنجِزی:وفا کننده به عهد، برآورنده حاجت و نیاز دیگران. نام تیره ای از طایفه بهداروند هفت لنگ ازایل بزرگ بختیاری.
واژهنامه آزاد
رواکننده حاجت
-
جستوجو در متن
-
تنجز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی] [قدیمی] tanajjoz ۱. روایی خواستن؛ روایی کردن حاجت را خواستن.۲. خواستار وفای به وعده شدن.
-
روایی
لغتنامه دهخدا
روایی . [ رَ ] (حامص ) رواج . (برهان قاطع) (ناظم الاطباء) (غیاث اللغات ). رونق داشتن . (برهان قاطع). رونق و خوبی داد و ستد و خرید و فروخت . رواج بازار. ضد کسادی . (ناظم الاطباء). گرمی و تیزی بازار : تا مه نیسان بود روایی بستان تا مه کانون بود روایی ک...
-
ممانه
لغتنامه دهخدا
ممانه . [ م ُ مان ن َ ] (ع مص ) تردد کردن در روایی حاجت کسی . (از منتهی الارب ) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء). تردید کردن در بجا آوردن نیاز کسی . (از اقرب الموارد). اندیشه کردن در کاری . (تاج المصادر بیهقی ).