کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جیک پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جیک
/jik/
معنی
صدای برخی پرندگان کوچک، بهویژه گنجشک؛ جیکجیک.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
chirp, pipe, twitter
-
جستوجوی دقیق
-
جیک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) یک جانب قاب که با آن بازی کنند.
-
جیک
لغتنامه دهخدا
جیک . (اِ) یک سوی از قاب بازی . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). یک جانب قاب (بجول ) که با آن بازی کنند. بوک . (فرهنگ فارسی معین ). || (اِ صوت ) آواز پرندگان ، خصوصاً گنجشکان .- جیک جیک ؛ آواز مرغان کوچک : جمله مرغان ترک کرده جیک جیک با سلیمان گشته افصح م...
-
جیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) jik صدای برخی پرندگان کوچک، بهویژه گنجشک؛ جیکجیک.
-
جیک
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مقابلِ بوک] ‹جک› [قدیمی] jik در قاببازی، یک طرف قاب که پَهنتر است.
-
جیک
لهجه و گویش تهرانی
صدای جوجه مرغ .
-
واژههای مشابه
-
جیک جیک
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - آواز مرغان . 2 - سخنی که فهمیده نشود، کلام غیرفصیح .
-
جیک جیک
لغتنامه دهخدا
جیک جیک . (اِ صوت ) آواز مرغان را گویند. (از آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ). آواز اقسام جانوران و مرغان باشد. (برهان ) : چیست این باغ نزد پررشکان جز مگر جیک جیک گنجشکان ؟ سنائی .|| سخنی که فهمیده نشود. کلام غیرفصیح . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جیک جیک
دیکشنری فارسی به عربی
لمحة
-
جیک جیک
لهجه و گویش تهرانی
صدای گنجشک
-
جیک و جیک
فرهنگ گنجواژه
صدای گنجشک.
-
هسته جیک
لغتنامه دهخدا
هسته جیک . [ هََ ت ِ ] (اِخ ) دهی است از بخش حومه ٔ شهرستان خوی . آب آن از چشمه و محصول عمده اش غله و سکنه ٔ آن 160 تن است . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4).
-
جیک زدن
فرهنگ فارسی معین
(زَ دَ) (مص ل .) اعتراض کردن . ؛~ کسی در نیامدن جرئت اعتراض نداشتن ، تحمل کردن و هیچ نگفتن .
-
جیک زدن
لغتنامه دهخدا
جیک زدن . [ زَ دَ ] (مص مرکب ) در تداول ، لب بسخن گشودن : جیک نزن وگرنه ترا خواهم کشت .
-
تپه جیک
لغتنامه دهخدا
تپه جیک . [ ت َپ ْ پ َ ] (اِخ ) دهی از دهستان طاغنکوه است که در بخش فدیشه ٔ شهرستان نیشابور و در سی هزارگزی شمال باختری فدیشه واقعاست . کوهستانی و معتدل است و 196 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آنجا غلات و شغل اهالی زراعت است .راه مالرو دارد. (ا...