کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جیم شدن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجو در متن
-
قاچاق شدن
فرهنگ فارسی معین
(شُ دَ) [ تر - فا. ] (مص ل .) جیم شدن ، در رفتن .
-
pop off
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مردن، وراج، ناگهان ناپدید شدن، جیم شدن، ترکیدن
-
scram
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسرار، فرار کردن، گریختن، فوری رفتن، بسرعت دور شدن، جیم شدن
-
scrams
دیکشنری انگلیسی به فارسی
اسرار، فرار کردن، گریختن، فوری رفتن، بسرعت دور شدن، جیم شدن
-
scrammed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خرابکاری، فرار کردن، گریختن، فوری رفتن، بسرعت دور شدن، جیم شدن
-
scramming
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترساندن، فرار کردن، گریختن، فوری رفتن، بسرعت دور شدن، جیم شدن
-
French leave
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ترک فرانسه، مرخصی بدون اطلاع قبلی، جیم شدن
-
guying
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خواندن، با طناب نگه داشتن، با تمثال نمایش دادن، استهزاء کردن، جیم شدن
-
nip
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خم شدن، سرمازدگی، زخم زبان، دردناک بودن، چیز، چیزی، نیش، طعمتندوتیز، دزدی، گیره، ذره، جوانه زدن، گاز گرفتن، کش رفتن، بباد انتقاد گرفتن، در اثرسرما بیحس شدن، صدمه زدن، جیم شدن
-
بچاک زدن
لغتنامه دهخدا
بچاک زدن . [ ب ِ زَ دَ ] (مص مرکب ) درتداول عامه فرار کردن . جیم شدن . (یادداشت مؤلف ).
-
Guy
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پسر، مرد، شخص، یارو، فرار، گریز، با طناب نگه داشتن، با تمثال نمایش دادن، استهزاء کردن، جیم شدن
-
guys
دیکشنری انگلیسی به فارسی
بچه ها، مرد، شخص، یارو، فرار، گریز، با طناب نگه داشتن، با تمثال نمایش دادن، استهزاء کردن، جیم شدن
-
اضرهزاز
لغتنامه دهخدا
اضرهزاز. [ اِ رِ ] (ع مص ) آهسته پنهان رفتن ، یقال : اضرهزّ الی کذا. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). دک شدن . جیم شدن ، در تداول عامه ٔ فارسی زبانان . (یادداشت مؤلف ).
-
جردلة
لغتنامه دهخدا
جردلة. [ ج َ دَ ل َ] (ع مص ) نزدیک افتاده شدن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مشرف به سقوط شدن . (از متن اللغة). نزدیک افتادن شدن . (ناظم الاطباء). مجدالدین گوید: و وقع فی صحیح البخاری «فمنهم الموبق بعمله (ای مهلک ) و مهم المجردل »ای المصروع . اصیلی هر ...
-
رجل
دیکشنری عربی به فارسی
شخص , مرد , يارو , فرار , گريز , با طناب نگه داشتن , با تمثال نمايش دادن , استهزاء کردن , جيم شدن , انسان , بر , نوکر , مستخدم , اداره کردن , گرداندن (امور) , شوهر , مهره شطرنج , مردي