کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جیل پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جیل
/jil/
معنی
یک گروه از مردم با ویژگیهای مشترک؛ طایفه؛ قوم.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جیل
فرهنگ فارسی معین
[ ع . ] (اِ.) گروه ، دسته .
-
جیل
لغتنامه دهخدا
جیل . (اِخ ) ابن جیلانشاه ، ملقب به گاوباره . پس از پدر بتخت نشست و تمامی بلاد جیل و دیلم را مسخر نمود. رجوع به حبیب السیر چ خیام ج 2 ص 402 شود.
-
جیل
لغتنامه دهخدا
جیل . (ع اِ) گروه مردم . (مهذب الاسماء). گروهی ازمردمان ، گویند عرب جیل است و ترک جیل است و چین جیل است و گویند جیل عبارت است از هر ملتی که بزبانی اختصاص دارند. (منتهی الارب ). گروهی از مردم و گاه بر مردم یک زمان اطلاق گردد. (اقرب الموارد). ملت . شعب...
-
جیل
لغتنامه دهخدا
جیل . [ ج َ ] (ع اِ) گروه از اسبان و شتران . || کرانه ٔ قبر. || گرداگرد اندرون چاه تا سر. (منتهی الارب ). || کرانه ٔ دریا و کوه .
-
جیل
لغتنامه دهخدا
جیل .(اِخ ) مردم گیلان را گویند. (صبح الاعشی ج 1 ص 367).
-
جیل
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] jil یک گروه از مردم با ویژگیهای مشترک؛ طایفه؛ قوم.
-
جیل
لهجه و گویش بختیاری
jil 1. موى فر؛ 2. موى وِز کرده؛ 3. راستشدن مو بر بدن جانوران به هنگام نزاع.
-
واژههای مشابه
-
جيل
دیکشنری عربی به فارسی
پروردن , باراوردن , زاييدن , بدنيااوردن , توليد کردن , تربيت کردن , فرزند , اولا د , اعقاب , جنس , نوع , گونه , توليد نيرو , نسل
-
جیل دارو
لغتنامه دهخدا
جیل دارو. (اِ مرکب ) گیل داروست و آن چوبی باشد سیاه رنگ چون بشکنند مغز آن فستقی بود، منفعت آن بسیار است . (برهان ) (آنندراج ).
-
قوره جیل
لغتنامه دهخدا
قوره جیل . [ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان کنگاور بخش کنگاور شهرستان کرمانشاهان ، سکنه ٔ آن 145 تن . آب آن از رودخانه ٔ فش . محصول آن غلات آبی و دیمی ، صیفی ، چغندر قند، میوه جات ، قلمستان و شغل اهالی زراعت است . این ده را به اصطلاح محل کوره جیل گوین...
-
جستوجو در متن
-
jheel
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جیل
-
gils
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جیل
-
jill
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جیل