کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جیرجیر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جیرجیر
/jirjir/
معنی
۱. صدای سوسک، جیرجیرک، موش، و امثال آن.
۲. صدای زیر و نازک، مانند صدای دری که روغنکاری نشده باشد.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: جیرجیر کرد
بن حال: جیرجیر کن
دیکشنری
chirp, squeak
-
جستوجوی دقیق
-
جیرجیر
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) صدای بعضی پرندگان و حشرات مانند گنجشک و سوسک .
-
جیرجیر
لغتنامه دهخدا
جیرجیر. (اِ صوت ) آواز گنجشک و بعضی حشرات .
-
جیرجیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم صوت) jirjir ۱. صدای سوسک، جیرجیرک، موش، و امثال آن.۲. صدای زیر و نازک، مانند صدای دری که روغنکاری نشده باشد.
-
جستوجو در متن
-
murgeon
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جیرجیر
-
jointer
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جیرجیر، صاحب شیره کش خانه، صاحب مشروب فروشی
-
تره تندک
لغتنامه دهخدا
تره تندک . [ ت َ رَ / رِ ت ُ دَ ] (اِ مرکب ) تره تیزک را گویند و آن سبزه یی باشد که به عربی جیرجیر خوانند. (برهان ) (آنندراج ). تره تیزک . جیرجیر. (ناظم الاطباء). و رجوع به تره تیزک و شاهی شود.
-
سبیطلة
لغتنامه دهخدا
سبیطلة. [ س ُ ب َ طِ ل َ ] (اِخ ) شهری است از افریقیه و گمان کرده اند که سبیطلة همان جیرجیر است . بین این شهر و بین قیروان هفتاد میل است . (ذیل تاریخ سیستان ص 87 از معجم البلدان ) : جیرجیر با دویست هزار سوار بیرون آمد بجایی که سبیطله گویند تا هفتاد م...
-
جیرجیرو
لغتنامه دهخدا
جیرجیرو. (ص مرکب ) در تداول ، آنکه بسیار با آوازی نازک و زننده سخن گوید و فریاد کند و اعتراض نماید. آنکه چون گنجشک بسیار سر و صدا راه بیندازد. آنکه بسیار جیرجیر کند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
کلیکرون
لغتنامه دهخدا
کلیکرون . [ ک ِ ک َ ] (یونانی ، اِ) به لغت یونانی رستنیی باشد که آن را کهزک خوانند و آن خردل بوستانی است . آب آن را گرفته در پای درخت انار ترش بریزند شیرین شود و بعضی گویند تره تیزک است که به زبان عربی جیرجیر خوانند. (برهان ) (آنندراج ). معرب از یونا...
-
گوارش زرعونی
لغتنامه دهخدا
گوارش زرعونی . [ گ ُ رِ ش ِ ؟ ] (ترکیب اضافی ، اِمرکب ) تخم هلیون ، شقاقل ، تودری ، ناف سقنقور، لسان العصافیر از هر یک یک مثقال ، زنجبیل ، تخم کرز، تخم شبت ، تخم تره تیزک ، تخم جیرجیر، تخم پیاز، تخم گندنا، تخم خولنجان ، جوزالطیب ، دارچینی ، دارفلفل ،...
-
چاو چاو
لغتنامه دهخدا
چاو چاو. (اِ صوت مرکب ) بانگ گنجشک را گویند، وقتی که جانوری قصد گرفتن او کرده باشد یا کسی دست به آشیان او کند که بچه او را برآورد. (برهان ). آواز گنجشک باشد در زمانی که جانور شکاری قصد او کند یا وقتی که بچه ٔ او را از خانه ٔ او بردارند. (انجمن آرا) (...
-
چاویدن
لغتنامه دهخدا
چاویدن . [ دَ ] (مص ) فریاد کردن گنجشک باشد وقتی که دست بر آشیانه ٔ او دراز کنند. (برهان ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). بانگ کردن مرغ . جیرجیر کردن . نالیدن و بانک کردن مرغ از بیم یا ازدوری بچه و جز آن . || بطریق استعاره بانگ کردن سایر حیوانات و انسان ...