کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جید پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جید
/jid/
معنی
گردن.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
بیآمیغ، خوب، خوشخیم، نیک، نیکو ≠ بد، نکوهیده
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جید
واژگان مترادف و متضاد
بیآمیغ، خوب، خوشخیم، نیک، نیکو ≠ بد، نکوهیده
-
جید
فرهنگ فارسی معین
(جَ یِّ) [ ع . ] (ص .) نیکو، نیک . ج . جیاد.
-
جید
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِ.) گردن . ج . اجیاد و جیود.
-
جید
لغتنامه دهخدا
جید. (ع ص ، اِ) ج ِ جیداء و جیدانه . (منتهی الارب ). رجوع به آن دو کلمه شود. || (اِ) گردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ج ، اجیاد، جیود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || شاماکچه . (منتهی الارب ). مدرعه ٔ صغیر. (اقرب الموارد). شاماکچه یا جای گردن ...
-
جید
لغتنامه دهخدا
جید. [ ج َ ی َ ] (ع اِمص ) درازی گردن و نیکویی آن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). و فعل آن از سَمِعَ است . (منتهی الارب ). درازی و باریکی گردن . (آنندراج ). || (مص ) درازشدن و نیکو شدن و دقیق شدن گردن . (اقرب الموارد).
-
جید
لغتنامه دهخدا
جید. [ ج َی ْ ی ِ ] (ع ص ) نیکو. ضد رَدی ّ. ج ، جیاد. جج ، جیادات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جید
لغتنامه دهخدا
جید. [ ج ِ ] (اِخ ) دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل . کوهستانی ، معتدل . سکنه ٔ آن 600 تن . آب آن از رودخانه و محصول آن غلات و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4).
-
جید
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمع: اجیاد و جُیود] jid گردن.
-
واژههای مشابه
-
جيد
دیکشنری عربی به فارسی
خوب , نيکو , نيک , پسنديده , خوش , مهربان , سودمند , مفيد , شايسته , قابل , پاک , معتبر , صحيح , ممتاز , ارجمند , کاميابي , خير , سود , مال التجاره , مال منقول , محموله
-
خراج جید
لغتنامه دهخدا
خراج جید. [ خ ُ ج ِ ج َی ْ ی ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) کفگیرک . گنده تاول .
-
إقتراح جيد
دیکشنری عربی به فارسی
پيشنهاد جالب
-
جستوجو در متن
-
اجیاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جید] [قدیمی] 'ajyād = جید
-
jeed
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جید