کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جیب آخوندی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جیب آخوندی
لهجه و گویش تهرانی
جیب بزرگ
-
واژههای مشابه
-
جيب
دیکشنری عربی به فارسی
ناحيه اي که کشور بيگانه دور انرا گرفته باشد , ناحيه ايکه حکومت کشورهاي بيگانه انرا کاملا احاطه کرده باشد , تحت محاصره , جيب , کيسه هوايي , پاکت , تشکيل کيسه در بدن , کوچک , جيبي , نقدي , پولي , جيب دار , درجيب گذاردن , درجيب پنهان کردن , بجيب زدن
-
door pocket
جیبِ در
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] محفظهای بر روی در خودرو که از آن برای گذاشتن اشیای موردنیاز سرنشین استفاده میکنند
-
جیب برکشیدن
فرهنگ فارسی معین
(جِ یا جَ. بَ کِ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) در لاک خود فرورفتن ، گوشه گرفتن .
-
جیب بر
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (ص فا.) دزدی که پول و مال کسان را از جیب آنان برباید، کیسه بر.
-
جیب بر
لغتنامه دهخدا
جیب بر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) برنده ٔ جیب . دزد. طرار. سارق . نوعی از دزدان طرار.
-
جیب دار
لغتنامه دهخدا
جیب دار. (نف مرکب ) لقبی و شغلی و منصبی در زمان قاجاریه که خرج های غیردولتی شاه بدست او بود. وظیفه ای در دربار ناصرالدین شاه . آنکه انعامات شاه به او حوالت شود. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جیب شکاف
لغتنامه دهخدا
جیب شکاف . [ ش ِ ] (نف مرکب ) جیب بر : بر چار سوی عنصر هنگامه ایست گرم پرهیز کن ز جیب شکافان بی نشان .اثیر اخسیکتی .
-
تمام جیب
لغتنامه دهخدا
تمام جیب . [ ت َ ج َ ] (اِ مرکب ) اصطلاح علم هندسه . بیرونی آرد: تمام جیب آن است که اگر بر وی افزائی راست شود با جیب بزرگ . (التفهیم مصحح همایی ص 9). رجوع به تمام قوس و تمام و دیگر ترکیبهای آن شود.
-
صرف جیب
لغتنامه دهخدا
صرف جیب . [ ص َ ف ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) در اصطلاح عهد قاجاریه وجهی که برای بخشش شاه با دست خود منظور کنند.
-
پاک جیب
لغتنامه دهخدا
پاک جیب . [ ج َ ] (ص مرکب ) عفیف . معصوم . عفیفه . معصومه : زانکه عادت کرده بود آن پاک جیب در هزیمت رخت بردن سوی غیب .مولوی .
-
خرج جیب
لغتنامه دهخدا
خرج جیب . [ خ َ ج ِ جی ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) بَرْج . خرج غیرضروری . خرج غیرلازم . توجیبی .
-
جیب بر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی. فارسی] [مجاز] jibbor دزدی که پول مردم را از جیب آنان میرباید؛ کیسهبر.
-
جیب دار
دیکشنری فارسی به عربی
جيب