کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جیاد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جیاد
/jiyād/
معنی
=جواد
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جیاد
لغتنامه دهخدا
جیاد. (ع ص ) ج ِ جواد، بمعنی اسب تندرو و زیبا. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جواد شود. || ج ِ جَیّد، بمعنی نیکو. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) ج ِ جید، بمعنی گردن . (مهذب الاسماء) (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
جیاد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی، جمعِ جواد] jiyād =جواد
-
واژههای مشابه
-
جِيَادُ
فرهنگ واژگان قرآن
تندروها(جمع جَواد(اصلش جـِیاد)اگردرمورد اسب به کار رود کنایه از این است که حیوان از دویدن بخل نمیورزد)
-
جستوجو در متن
-
جید
فرهنگ فارسی معین
(جَ یِّ) [ ع . ] (ص .) نیکو، نیک . ج . جیاد.
-
جواد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [عربی] javād ۱. سخی؛ بخشنده.۲. [جمع: جیاد] اسب تندرو.
-
جید
لغتنامه دهخدا
جید. [ ج َی ْ ی ِ ] (ع ص ) نیکو. ضد رَدی ّ. ج ، جیاد. جج ، جیادات . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
رأس الانسان
لغتنامه دهخدا
رأس الانسان . [ رَءْ سُل ْ اِ ] (اِخ ) کوهی است به مکه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). نام کوهی است در مکه در بین جیاد صغیر و ابوقبیس . (از معجم البلدان ).
-
اجیاد
لغتنامه دهخدا
اجیاد. [ اَج ْ ] (اِخ ) کوهی است در مکه و جیاد (بدون همزه ) نیز خوانده شده و آن دو محلت است : اجیاد کبیر و اجیاد صغیر. (مراصد) : فیقال انه [ رسول اﷲ (ص ) ] اول ما رأی جبریل علیه السلام باجیاد فصرخ به :یا محمد. یا محمد! (امتاع الاسماع مقریزی ج 1 ص 12...
-
ابن الشاه الظاهری
لغتنامه دهخدا
ابن الشاه الظاهری . [ اِ نُش ْ شا هِظْ ظا هَِ ] (اِخ ) ابوالقاسم علی بن محمدبن الشاه الظاهری ، نواده ٔ شاه بن میکال . ادیبی بذله گوی بوده در نهایت ظرافت . و از کتب اوست : کتاب اخبارالغلمان . کتاب اخبارالنساء. کتاب دعوةالتجار. کتاب فخر المشط علی المرآ...
-
جواد
لغتنامه دهخدا
جواد. [ ج َ ] (ع ص ) سخی . مذکر و مؤنث در آن یکسان است . ج ، اجواد، اجاود، جُوَداء، جُوَدة، جود. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). || فرس جواد؛ اسب نیکوروی ، و همچنین فرسة جواد. (منتهی الارب ). اسب تندرو. (اقرب الموارد). اسب نیک رو. (ترجمان علامه )....
-
اجناد
لغتنامه دهخدا
اجناد. [ اَ ] (ع اِ) ج ِ جُند. لشکرها. عساکر: او را بکلی با اتباع و اولاد و اشیاع و اجناد... نیست گردانید. (جهانگشای جوینی ). وجوه قوّاد و محتشمان اجناد هر کس که بخدمت سلطان مبادرت نمودند. (جهانگشای جوینی ). جمعی از افراد و اجنادملک زوزن آنجا مانده ب...
-
زاب اسفل
لغتنامه دهخدا
زاب اسفل . [ ب ِ اَ ف َ ] (اِخ ) نام دو رود است در عراق که هر دو را زاب اسفل خوانند. یکی رودی است که از جبال سلق واقع بین شهر زور و آذربایجان سرچشمه گیرد و از میان دقوقا و اربل عبور کند، فاصله ٔ مسیر این رود در این نقطه با زاب اعلی که آن نیز از مرز آ...
-
مجاهد
لغتنامه دهخدا
مجاهد. [ م ُ هَِ ] (ع ص ) کارزار کننده با دشمنان در راه خدا. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ). به کافران کارزار کننده . (غیاث ) (آنندراج ). غازی . (محمودبن عمر). آن که جهاد کند. مقابل قاعد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : مادام تا ... عنان مجاهدان ادیا...