کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جگاره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جگاره
/jagāre/
معنی
=جدکاره
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جگاره
فرهنگ فارسی معین
(جَ رَ یا رِ) (اِ.) نک جدکاره .
-
جگاره
لغتنامه دهخدا
جگاره . [ ج َ رَ / رِ ] (اِ) رایها و تدبیرها و راه و روشهای مختلف . (برهان ) (آنندراج ) : خلقی ز جدائی عصیرت بر راه فتاده چون عصاره هر چند شده ست خون جگرشان جستند در این ره جگاره . مولوی (از آنندراج ).مخفف جدگاره . (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع به جد...
-
جگاره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jagāre =جدکاره
-
جستوجو در متن
-
رأی
لغتنامه دهخدا
رأی . [ رَءْی ْ ] (ع اِ) مأخوذ از تازی و در فارسی غالباً بصورت رای بکار رود. رجوع به رای در تمام معانی شود. || اندیشه و تدبیر. (از فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). جگاره . جلکاره . پنداشتی . (ناظم الاطباء).- رأی ثاقب ؛ تدبیر خردمندانه و از روی بصیرت ...
-
تدبیر
لغتنامه دهخدا
تدبیر. [ ت َ ] (ع مص ) اندیشه کردن در عاقبت کار. (تاج المصادر بیهقی ). پایان کار نگریستن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). در پس کاری درآمدن و در عقب کاری غور کردن . پایان کاری نگریستن . (غیاث اللغات ). نیکو اندیشیدن ، و خصم بند ولایت گشای از صفات اوس...