کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُون گِرون پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جُون گِرون
لهجه و گویش بختیاری
jun-gerun خسیس.
-
واژههای مشابه
-
Alioth
جون
واژههای مصوّب فرهنگستان
[نجوم] ستارۀ متغیر اپسیلون دب اکبر که زیرغولی از ردۀ الف صفر با قدر 1/8 است و در فاصلۀ 65 سال نوری از زمین قرار دارد
-
جون
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] (ص .) سیاه .
-
جون
فرهنگ فارسی معین
(جَ وَ) (اِ.) چوبی که در زیر آن غلطک ها نصب کرده و بر گردن گاو می بستند و بر بالای غله ای که از کاه جدا نشده بود می گرداندند تا غله از کاه جدا شود.
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . (ع اِ) (اصطلاح جغرافیا) قطعه ای از دریا که بسیار در خشکی وارد شود. (از محیطالمحیط). خلیج . رجوع به خلیج شود. || ج ِ جَون . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). رجوع به جَون شود.
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . [ ج َ ] (اِخ ) ابن قتادة. از صحابیان یا تابعیان است . (منتهی الارب ).
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . [ ج َ ] (اِخ ) نام رودخانه ایست عظیم در هندوستان . (برهان ).
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) گیاه سبز مایل بسیاهی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || سرخ . (منتهی الارب ). || سپید. || سیاه . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و این کلمه از اضداد است . (اقرب الموارد). || روز. || سخت سیاه از شتر و اسب . ج ، جون . (منتهی ال...
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . [ ج َ ](اِخ ) بنوالجون ؛ قبیله ایست از ازد. (منتهی الارب ).
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . [ ج َ وَ ] (اِ) چوبی باشد که در زیر آن غلطکها نصب کنند و بر گردن گاو بندند و بر بالای غله ای که از کاه جدا نشده باشد بگردانند تا غله از کاه جدا شود. (برهان ) . || یواشن . منسفه ، آن پنجه ایست که بدان خرمن باد دهند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا).
-
جون
لغتنامه دهخدا
جون . [ ج ُ وَ ] (ع اِ) ج ِ جونة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جونة شود.
-
جون
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (کشاورزی) [منسوخ] javan خرمنکوب قدیمی که بر گردن گاو و امثال آن میبستند و بر روی غلۀ دروکرده میگرداندند تا ساقهها تبدیل به کاه شده و دانهها از خوشه جدا شود.
-
جون
لهجه و گویش تهرانی
جان،به کنایه پایین تنه:تمام جونش پیدا بود.
-
جون
لهجه و گویش تهرانی
در آخر اسم برای تعزیز می آید:حسن جون