کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُوآل دوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تُور جُوال
لهجه و گویش بختیاری
turjuâl توبره جَوال، جَوال کوچک.
-
در جوال کردن
فرهنگ فارسی معین
(دَ. جَ. کَ دَ) (مص م .) فریب دادن .
-
با سگ به جوال رفتن
لغتنامه دهخدا
با سگ به جوال رفتن . [ س َ ب ِ ج َرَ ت َ ] (مص مرکب ) کنایه از هم خانه شدن با مردم بدخو و معارض شدن با هرزه گو باشد. (برهان قاطع) (آنندراج ) (انجمن آرای ناصری ) (هفت قلزم ). هم خانه ٔ بدان شدن . با هرزه گویان معارض شدن . (رشیدی ). نوعی از تعذیب مجرما...
-
با خرس تو جوال کردن / رفتن
لهجه و گویش تهرانی
نوعی شکنجه،مصاحبت آدم ناتو
-
واژههای همآوا
-
جوال دوز
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِمر.) سوزن بزرگی که برای دوختن جوال و پارچه های ضخیم به کار می رود.
-
جوالدوز
لغتنامه دهخدا
جوالدوز. [ ج َ / ج ُ ] (اِ مرکب ) سوزنی بزرگ و درشت برای دوختن توبره و جوال و امثال آن . مِسَلّة. (زمخشری ). سوزن کلان که جوال به آن دوزند. (آنندراج ) : سعدی خط سبز دوست داردنه هر علف جوال دوزی . سعدی .- امثال : احمدک وقتی بیکار میماند جوالدوز بخود ...
-
جوال دوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) ja(o)vālduz سوزن درشت که برای دوختن جوال و پارچههای ستبر بهکار میرود.
-
جوالدوز
لهجه و گویش تهرانی
سوزن بلندی که با آن در جوال را دوزند.
-
جستوجو در متن
-
چوال دوز
لغتنامه دهخدا
چوال دوز. [ چ ُ ] (اِ مرکب ) صورتی از جوال دوز است . سوزن کلفت و قوس داری که با آن جوال را دوزند. رجوع به جوال دوز شود. || (نف مرکب ) نعت فاعلی از جوال دوختن دوزنده ٔ جوال . که جوال دوزد.
-
دوز
لغتنامه دهخدا
دوز. (ماده ٔ مضارع دوختن ) این کلمه ماده ٔ مضارع دوزیدن و دوختن است و از ترکیب عطفی آن با ماده ٔ ماضی (دوخت و دوز) حاصل مصدر یا اسم مرکب حاصل شود و در ترکیب با اسم ، صفت فاعلی مرکب از آن بدست می آید، مانند: کفشدوز، و گاه نیز صفت مفعولی ، چون میخ دوز....
-
گنوژ
واژهنامه آزاد
(لکی؛ نورآباد لرستان) گُنوژ؛ جوال دوز.
-
خله
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (اِ.) هر چیز نوک تیز که جایی بخلد و فرو رود مانند سوزن ، جوال دوز.
-
قلعه دوز
لغتنامه دهخدا
قلعه دوز. [ ق َ ع َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بویراحمد گرمسیری بخش کهکیلویه شهرستان بهبهان ، در 6هزارگزی شمال آرو به بهبهان . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و گرمسیری مالاریایی است . سکنه ٔ آن 125 تن است . آب آن از رودخانه ٔ خیرآباد و محصول آن غلات ، پش...
-
زره گر
لغتنامه دهخدا
زره گر. [ زَ / زِ رِه ْ گ َ ] (ص مرکب ) زره ساز و کسی که زره می سازد. (ناظم الاطباء). معروف . (آنندراج ). زراد. دراع . سراد. زره باف . آن که زره سازد. نساج . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : باد زره گر شده ست آب مسلسل زره ابر شده خیمه دوز باغ مسلسل خیم . ...