کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُنَاحَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جُنَاحَ
فرهنگ واژگان قرآن
گناه - حرج -تنگنا - عدول کردن
-
واژههای مشابه
-
جناح
واژگان مترادف و متضاد
۱. بال ۲. سمت، سو، طرف ۳. شاخه، فراکسیون، گروه
-
جناح
فرهنگ واژههای سره
بال، پژیر، گُناه
-
fraction 1
جناح
واژههای مصوّب فرهنگستان
[عمومی] دستهای از اعضای یک حزب یا گروه سیاسی همفکر که برای دستیابی به هدفهای معیّن سیاسی، در مجالس قانونگذاری یا در درون یک حزب فعالیت میکنند
-
جناح
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (اِ.) 1 - بال . 2 - هر یک از دو طرف لشکر.
-
جناح
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ معر. ] (اِ.) گناه ، بزه .
-
جناح
لغتنامه دهخدا
جناح . [ ج َ ] (ع اِ) بال . || دست . ج ،اَجْنِحة، اَجْنُح . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).- خفض جناح ؛ فروتنی . || بازو. || بغل . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). || جانب . (منتهی الارب ). کرانه . || ناحیه . (اقرب الموارد). || ذات چیزی . (منتهی الارب ...
-
جناح
لغتنامه دهخدا
جناح . [ ج ُ ] (اِ) بلغت اندلس ، گلی است که آنرا بفارسی فیلگوش خوانند. (برهان ). فیلکوس . راسن . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (فهرست مخزن الادویة). الانیون . || حرشف را نیز نامند. (فهرست مخزن الادویة).
-
جناح
لغتنامه دهخدا
جناح . [ ج ُ ] (اِخ ) قصبه ایست از دهستان حومه ٔ بخش بستک شهرستان لار واقع در 30هزارگزی جنوب بستک و جنوب رود آسو و دامنه ٔ کوه تنگ خور. هوای آن گرمسیری ومالاریایی است . سکنه ٔ آن 3649 تن . آب آن از چاه و باران و محصول آن غلات ، خرما، دیمی و جزوی سبزی...
-
جناح
لغتنامه دهخدا
جناح . [ ج ُ ] (ع اِ) گروهی از هر چیز. (منتهی الارب ). رجوع به جَناح شود. || گناه . (منتهی الارب ). گویند معرب گناه است . (اقرب الموارد). بزه . (ترجمان علامه ترتیب عادل ). ذَنْب . اثم : لا جناح علیکم ؛ باکی بر شما نیست . گناهی بر شما نیست . || میل . ...
-
جناح
دیکشنری عربی به فارسی
پهلو , تهيگاه , طرف , جناح , از جناح حمله کردن , درکنار واقع شدن , حاشيه , سجاف , کناره , حاشيه دار کردن , ريشه گذاشتن به , چتر زلف , چين , لبه , دنباله , رشته , همراهان , ملتزمين , رشته مسلسل , اپارتمان , اتاق مجلل هتل , قطعه موسيقي , بال , پره , قس...
-
جناح
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَناح، جمع: اجنِحَة] je(a)nāh ۱. (ورزش) هریک از دو سمت راست یا چپ در زمین بازی.۲. (نظامی) [قدیمی] هریک از دو طرف لشکر که در میدان جنگ در سمت راست و چپ قلب قرار میگرفت.۳. [قدیمی] بال.〈 جناح ایمن: جناح راست؛ میمنه.〈 جناح ایسر:...
-
جَنَاحَ
فرهنگ واژگان قرآن
بال - دست - بازو
-
جناح
دیکشنری فارسی به عربی
جناح , خطف , ممر