کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُم جول کِردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
بارگیر جم
لغتنامه دهخدا
بارگیر جم . [ رِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کنایه از باد که بساط سلیمان را می کشید و آن را بارگیر سلیمان نیز گفته اند. (انجمن آرا). رجوع به بارگیر و بارگیر سلیمان شود.
-
انگشتری جم
لغتنامه دهخدا
انگشتری جم . [ اَ گ ُ ت َ ی ِ ج َ ] (اِخ ) انگشتری سلیمان . رجوع به انگشتری سلیمان شود.
-
ترند جم
لغتنامه دهخدا
ترندجم . [ ت ْ رُ ج ِ ] (اِخ ) شهر و بندری در نروژ است که بر کنار اقیانوس اطلس قرار دارد و در قدیم نیداروس نام داشته و 56700 تن سکنه دارد. شهری است صنعتی و دارای یک کلیسای بزرگ و کهنی است که از قرن دوازدهم میلادی بر جای مانده است و در قدیم پایتخت پاد...
-
خاتم جم
لغتنامه دهخدا
خاتم جم . [ ت َ م ِ ج َ ] (اِخ ) مهر حضرت سلیمان است اگر چه جم پادشاه بوده است ولی هر جا خاتم جم استعمال شود مراد مهر حضرت سلیمان است . (از فرهنگ شعوری ج 1 ص 273) : حلقه ای ار کم شود از زلف توخاتم جم خواه بتاوان آن . خاقانی .بی دم مردی خطاست در پی مر...
-
جم زیور
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [قدیمی] jamzivar اسبی که پیشانی، شکم، و دستوپایش سفید باشد: ◻︎ آتش و آب و باد و خاک شده / ابرش و خنگ و بور و جمزیور (مسعودسعد: ۲۲۴).
-
جم خوردن
دیکشنری فارسی به عربی
تحريک , تزحزح
-
جُم جُول
لهجه و گویش بختیاری
jom jul تکان، جنبش.
-
جُم خوردن
لهجه و گویش بختیاری
jom xordan جنبیدن، حرکت کردن.
-
جُم جُمک
لهجه و گویش تهرانی
لرزان ،رقصان
-
جم شاد
واژهنامه آزاد
منتسب به جمشید پادشاه باستانی ایران زمین .. منتسب به کره جام جهان نما .... اسمی است باستانی و افسانه ای در ایران زمین باستان
-
کیخسرو و جَم
فرهنگ گنجواژه
پادشاهان باستانی.
-
جُم خوردن/دادن
لهجه و گویش تهرانی
تکان خوردن/دادن
-
جُم، جُنب، جمجمک
لهجه و گویش تهرانی
تکان، جم خوردن، جم دادن
-
جُنب خوردن، جُم خوردن
لهجه و گویش تهرانی
تکان خوردن
-
جم و جور
فرهنگ گنجواژه
مرتب.