کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُمْلَةً وَاحِدَةً پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
asymmetric period
جملۀ غیرمتقارن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] جملهای که عبارات آن طول زمانی یکسان نداشته باشد
-
regular period, normal period
جملۀ متعارف
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] جملهای که عبارات آن طول زمانی یکسان دارد متـ . جملۀ متقارن symmetric period
-
symmetric period
جملۀ متقارن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] ← جملۀ متعارف
-
complex sentence
جملۀ مرکب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] جملهای که یک بند پایه و دستکم یک بند پیرو دارد متـ . جملۀ ناهمپایه
-
جملۀ ناهمپایه
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] ← جملۀ مرکب
-
phrase marker
جملهنما
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] نمودار درختی یا مجموعۀ قلابهایی که ساخت گروهی جمله را نمایش میدهد
-
جملۀ نمایشی
واژههای مصوّب فرهنگستان
[سینما و تلویزیون، هنرهای نمایشی] ← جمله
-
sentence accent
تکیۀ جمله
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زبانشناسی] برجستهترین واژه در سطح جمله
-
من جمله
لغتنامه دهخدا
من جمله . [ م ِ ج ُ ل َ / ل ِ ] (از ع ، ق مرکب ) به معنی از میان و از جمله و از میان همه و تماماً و سراسر. || القصه و حاصل کلام . (ناظم الاطباء).
-
جمله کامل
دیکشنری فارسی به عربی
فترة
-
از آن جمله
فرهنگ واژههای سره
از آن میان، همانند
-
از جمله کارهای نیکو
فرهنگ واژههای سره
از دسته کارهای نیکو
-
modulating period
جملۀ مقامگردان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[موسیقی] جملهای که عبارت آخر آن در مایهای متفاوت خاتمه مییابد
-
monomial, monom
تکجملهای
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ریاضی] عبارتی جبری که فقط شامل یک جمله بهصورت حاصلضرب عدد و توانی از متغیر است
-
خود جمله کردن
لغتنامه دهخدا
خود جمله کردن . [ خوَدْ / خُدْ ج ُ ل َ / ل ِ ک َ دَ ] (مص مرکب ) خود را کسی انگاشتن و بفکر خود کار کردن : چون حاجب ... در این میانه سقط شد پسرابله او خود جمله کرد و پنداشت که اشارت وزیر بوزهیر فرمان خدای است . (المضاف الی بدایع الازمان ص 8).