کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُرُزِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جُرُزِ
فرهنگ واژگان قرآن
زمین بایر- زميني که گياه نروياند ، گويي تخم گياهان را ميخورد
-
واژههای مشابه
-
جرز
فرهنگ فارسی معین
(جِ) (اِ.) دیوار اطاق و ایوان .
-
جرز
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) = چرز: پرنده ای است که حباری گویند.
-
جرز
فرهنگ فارسی معین
(جَ یا جُ رَ یا رُ) [ ع . ] (اِ.) زمینی که بر وی گیاه نروید.
-
جرز
لغتنامه دهخدا
جرز. [ ج َ ] (اِ) پرنده ای است که عرب آن را حباری خوانند و به هوبره مشهور است و ترکان توغدری گویند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ) (برهان ). پرنده ای است که آن را به عربی حباری گویند. (آنندراج ) (انجمن آرا) (زمخشری ). چَرز. (برهان ) (آنندراج ) (انجمن آرا). خر...
-
جرز
لغتنامه دهخدا
جرز. [ ج َ ] (ع مص ) بریدن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (از المنجد) (تاج المصادر بیهقی ). || بشتاب خوردن . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). خوردن آنچه بر سفره هست و چیزی باقی نگذاشتن . (از اقرب الموارد) (از المنجد). || کشتن . (آنندرا...
-
جرز
لغتنامه دهخدا
جرز. [ ج َ رَ ] (ع ص ، اِ) زمین بی نبات که هیچ نرویاند یا آنکه علف وی خورانیده باشند یا زمین باران نرسیده . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). جُرُز. جُرز. جَرز. (منتهی الارب ). رجوع بکلمات مزبور شود. || تنگ سال . (منتهی الارب ) (مهذب الاسماء). سال قحط. ...
-
جرز
لغتنامه دهخدا
جرز. [ ج ِ ] (اِخ ) جرس . رجوع به کلمه ٔ مزبور و قاموس الاعلام ترکی ذیل جرس شود.
-
جرز
لغتنامه دهخدا
جرز. [ ج ِ ] (ع اِ) پوستین زنانه . (منتهی الارب ) (از متن اللغة) (از اقرب الموارد). لباس زنان از موی شتر و پوست بز. (آنندراج ). ج ، اَجراز. جُروز. (منتهی الارب ) (آنندراج ). || (اِخ ) نام سوره ٔ سجده است و نام دیگر آن سوره ٔ مضاجع است وآن سوره ٔ سی و...
-
جرز
لغتنامه دهخدا
جرز. [ ج ُ ] (اِخ ) نام یکی از ملوک اطراف سرزمین بلهرا که او را ملک الجرز میخواندند و لشکریان فراوان داشت . (اخبار الصین والهند ص 12 س 16).
-
جرز
لغتنامه دهخدا
جرز. [ ج ُ ] (معرب ، اِ) گرز. معرب است . (از دهار). گرز آهنی معرب است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). ج ، اَجراز. جِرَزَة. (از منتهی الارب ). || (ص ) زمین که بر وی گیاه نروید. (ترجمان القرآن عادل بن علی ). زمین بی نبات که هیچ نرویاند یا آ...
-
جرز
لغتنامه دهخدا
جرز. [ ج ُ رُ ] (معرب ، اِ) معرب گرز. (آنندراج )گرز آهنی . معرب است . (منتهی الارب ). گرز آهن یا نقره . فارسی معرب است . (از اقرب الموارد) (المنجد). ج ، اَجراز، جِرَزَة. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). یقال طوت الحیة اجرازها؛ ای جسمها. (المنجد). || (ع...
-
جرز
لغتنامه دهخدا
جرز.[ ج ِ ] (اِ) دیوار اطاق و ایوان . (ناظم الاطباء). دیواری که دو طرفش در، یا باز باشد. (فرهنگ نظام ). || ستون میان دو بدنه . مجردی فاصل میان دو جزء دیوار. ستون . (یادداشت مؤلف ) : حکام مستبد مقصران را لای جرز میگذاشتند. (فرهنگ نظام ). همه ٔ این جر...
-
جرز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹چرز› (زیستشناسی) [قدیمی] jarz =هوبره