کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جُره پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جرة
دیکشنری عربی به فارسی
بلوني , کوزه دهن گشاد , سبو , خم , شيشه دهن گشاد , تکان , جنبش , لرزه , ضربت , لرزيدن صداي ناهنجار , دعوا و نزاع , طنين انداختن , اثر نامطلوب باقي گذاردن , مرتعش شدن , خوردن , تصادف کردن , ناجور بودن , مغاير بودن , نزاع کردن , تکان دادن , لرزاندن
-
جره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jarre کوزۀ سفالی بزرگ و دستهدار؛ سبو.
-
جره
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [قدیمی] jorre ۱. جانور نر، بهویژه پرنده.۲. جَلد؛ چابک.
-
جره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) (موسیقی) [قدیمی] jorre از سازهای موسیقی شبیه تار: ◻︎ مغنی، برآن جُرۀ جاننواز / بر آهنگ ما نالهٴ نو بساز (نظامی۶: ۱۱۵۷).
-
جره
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جرَّة] [قدیمی] jorre دام؛ تله.
-
باز جره
لغتنامه دهخدا
باز جره . [ زِ ج ُرْ رَ / رِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) نوعی باز. شاهین : از شکوه عدل و امن او تذرو و کبک راباز جره زقه داد و چرغ زیر پر گرفت .مسعود سعد.
-
جره ٔ مثقبه
لغتنامه دهخدا
جره ٔ مثقبه . [ ج ُرْ رَ / رِ ی ِ م ُ ث َق ْ ق ِ ب َ / ب ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کرزه ٔ آتش افروز از تثقیب به معنی تسعیر. دمه . آتش افروز. آتش فروز. (یادداشت مؤلف ).
-
جره باز
لغتنامه دهخدا
جره باز. [ ج ُرْ رَ / رِ ] (اِ مرکب ) باز سپید نر و چست و چالاک و جلد و تیزو تند. (ناظم الاطباء). باز سپید و آن را شاهباز نیزگویند و تعریبش زرق بضم و تشدید خوانند. (شرفنامه ٔ منیری ) : حالی جره باز صولت پادشاه آن بوم اشکال شوم افعال را مرغ وار در قفس...
-
جره بالا
لغتنامه دهخدا
جره بالا. [ ج ُرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزارعی از بخش برازجان از شهرستان بوشهر. این ده در چهل و دو هزارگزی شمال برازجان در کنار رودخانه ٔ شاپور قرار دارد. محلی است گرمسیر و مالاریایی و 183 تن سکنه ٔ شیعی مذهب فارسی زبان دارد. آب آنجا از رودخا...
-
جره پائین
لغتنامه دهخدا
جره پائین . [ ج َرْ رِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان مزارعی از بخش برازجان از شهرستان بوشهر.این ده در چهل ودوهزارگزی شمال برازجان در کنار رودخانه ٔ شاپور قرار دارد و محلی جلگه و گرمسیر و مالاریائی است و 67 تن سکنه دارد. آب آنجا از رودخانه ٔ شاپور تأمین...
-
جره باز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [قدیمی] jorrebāz باز نرِ تیزپرواز: ◻︎ بر اوج فلک چون پَرَد جرهباز / که در شهپرش بستهای سنگِ آز؟ (سعدی۱: ۱۴۵).
-
جره و فامور
لغتنامه دهخدا
جره و فامور. [ ] (اِخ ) از بلوکات ولایت قشقایی فارس است . رجوع به جره و جغرافیای غرب ایران ص 111 شود.
-
واژههای همآوا
-
جرح
واژگان مترادف و متضاد
۱. جریحه، خستن، ضرب ۲. پسزدن، رد
-
جرح
فرهنگ واژههای سره
زخم
-
جرح
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (مص ل .) 1 - باطل کردن گواهی و شهادت . 2 - زخم زدن ، بد گفتن .