کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جَوَلان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جَوَلان
لهجه و گویش تهرانی
جولان
-
واژههای مشابه
-
جولان
واژگان مترادف و متضاد
۱. تاخت، تاختوتاز ۲. تاختن، دورزدن ۳. گردش، ویراژ
-
جولان
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ ع . ] 1 - (مص ل .) تاختن ، تاخت زدن . 2 - (اِمص .) تاخت و تاز.
-
جولان
لغتنامه دهخدا
جولان . (ع اِ) خاک . جَیلان . (اقرب الموارد). || زنجیری که در پای مجرمان اندازند. (آنندراج ).
-
جولان
لغتنامه دهخدا
جولان . [ ج َ ] (ع اِ) خاک . || سنگریزه ها که بادش از جایی بجایی برد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (ص ) بسیار گرد و خاک ، گویند یوم جولان َ و در این صورت جولان ممنوع الصرف است . (منتهی الارب ).- جولان الهموم ؛ اول اندوه و آغاز آن . (منتهی الارب...
-
جولان
لغتنامه دهخدا
جولان . [ ج َ وَ ] (ع اِ) ستوران ریزه و ستوران بلایه و ردی . (منتهی الارب ).
-
جولان
لغتنامه دهخدا
جولان . [ ج َ وَ ] (ع مص ) قطع کردن مسافت اطراف و جوانب جایی : جال الفرس فی المیدان جولةً و جولاناً؛ قطع جوانبه . (از اقرب الموارد). تاختن . تاخت زدن . || برگزیدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || از هم جدا شدن و سپس حمله کردن . (منتهی الارب ) (اقر...
-
جولان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جَولان] jo[w]lān ۱. اسب تاختن؛ تاختوتاز کردن.۲. [مجاز] گردیدن؛ دور زدن؛ حرکت کردن.۳. [مجاز] قدرتنمایی.۴. [مجاز] خودنمایی.
-
جُولاْن
لهجه و گویش گنابادی
jouwlan در گویش گنابادی یعنی بروز دادن شجاعت ، بروز دادن قدرت ، حرکت با سرعت و قدرت ، این واژه را در گنابادی جُوْلُو هم گویند.
-
جولان
واژهنامه آزاد
گشت و گذار و گردش
-
maneuvering area/ manoeuvering area
منطقۀ جولان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] بخشی از فرودگاه ویژۀ نشست و برخاست و خزش هواگرد که شامل پیشگاهها نمیشود
-
سبک جولان
لغتنامه دهخدا
سبک جولان . [ س َ ب ُ ج َ / جُو ] (ص مرکب ) مرادف سبک پی . (آنندراج ). تندخیز. سبک رو : ز ناحق کشتگان پروا ندارد آن سبک جولان نسوزد دل نسیمی را که ره بر لاله زار افتد. صائب (از آنندراج ).نبض دل بیتابان زین دست نمی جنبداین موج سبک جولان دریای دگر دارد...
-
procedure maneuver
جولان روشمند
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] پرواز دقیق یا جولان پروازی زمانبندیشده برای امکانپذیر کردن شناسایی هواگرد بر روی رادار یا بنا بر دیگر ملاحظات مراقبت پرواز
-
maneuvering speed, VNO
سرعت جولان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] سرعتی که در آن با وجود باز شدن تمام سطوح فرمان هیچگونه آسیبی به بدنۀ هواگَرد وارد نشود