کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جَوَارِ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جَوَارِ
فرهنگ واژگان قرآن
کشتی ها - به سرعت رونده ها(جوار یا جواری جمع جارية است،الجواردر عبارت "الجوار الخنس" صفت آن ستارگان است که در مدار خود جريان دارند . )
-
واژههای مشابه
-
جوار
واژگان مترادف و متضاد
۱. جنب، قرب، کنار، نزدیکی، نزدیک ۲. پناه، زنهار ≠ بعید
-
جوار
فرهنگ واژههای سره
همسایگ
-
جوار
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] (اِ.) همسایگی ، نزدیکی .
-
جؤار
لغتنامه دهخدا
جؤار. [ ج ُ آ ] (ع اِ) بانگ گاو. از اخفش نقل است که بعضی قراء «عِجلاً جَسَداً له خُوارٌ» را«جؤار» (قرآن 148/7) خوانده اند. || قی . || (مص ) بیماری ریخ زدن مردم را. (منتهی الارب ). سلاح یأخذ الانسان فیجأر منه . (تاج العروس ).
-
جوار
لغتنامه دهخدا
جوار. [ ج َ ] (اِخ ) (شعب ...) جایی است در حجاز نزدیک مدینه که در دیار مزینه قرار دارد. (معجم البلدان ).
-
جوار
لغتنامه دهخدا
جوار. [ ج َ ] (ع اِ) آب بسیار و عمیق . (اقرب الموارد). آب بسیار و دورتک . (منتهی الارب ). || صحن گرداگرد سرای و پیرامن آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || کشتی ها، و آن لغتی است در جواری و هذا غریب . (منتهی الارب ): جوار منشئات ؛ کشتیهای بادبان بر...
-
جوار
لغتنامه دهخدا
جوار. [ ج َوْوا ] (ع ص ) کشاورز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جوار
لغتنامه دهخدا
جوار. [ ج ِ ] (ع اِ) عهد. پیمان . || امان : هو فی جواری ؛ ای فی عهدی و امانی . (اقرب الموارد). زنهار. (منتهی الارب ).
-
جوار
لغتنامه دهخدا
جوار. [ ج ِ ] (ع مص ) همسایگی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در زنهار کسی شدن . || زنهار دادن کسی را. امان دادن بکسی . (منتهی الارب ). || (اِمص ) همسایگی : غوکی در جوار ماری وطن داشت . (کلیله و دمنه ).- حق جوار؛ حق همسایگی : رنجور شود خاطری...
-
جوار
لغتنامه دهخدا
جوار. [ ج ُ ] (ع مص ) همسایگی کردن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || در زنهار کسی شدن . (منتهی الارب ). || رجوع به جِوار شود. || اعتکاف کردن در مسجد. (اقرب الموارد).
-
جوار
دیکشنری عربی به فارسی
مجاورت , همسايگي
-
جوار
فرهنگ فارسی عمید
(اسم مصدر) [عربی: جِوار] ja(e)vār همسایگی.
-
گوراب جوار
لغتنامه دهخدا
گوراب جوار. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش آستانه ٔ شهرستان لاهیجان که در 6 هزارگزی شمال خاوری آستانه واقع است .جلگه و معتدل مرطوب مالاریایی است و 300 تن سکنه دارد. آب آن از سالارجوب از سفیدرود تأمین میشود. محصول آن برنج و کنف و حبوب و ...