کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جَلْد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جَلْد
لهجه و گویش گنابادی
jald در گویش گنابادی یعنی اسیر ، توقیف شده ، شکار ، گمراه
-
واژههای مشابه
-
جلد
واژگان مترادف و متضاد
۱. بشره، پوست ۲. پوشش، غلاف ۳. لاک ۴. محفظه ۵. رویه، مقوا
-
جلد
واژگان مترادف و متضاد
بهتعجیل، تند، تندوتیز، تندی، جلید، چابک، چالاک، چست، زرنگی، زرنگ، سریع، شتابناک، فرز ≠ کند
-
جلد
فرهنگ واژههای سره
پوشینه، پوست، پوشش
-
جلد
فرهنگ فارسی معین
(جِ) [ ع . ] 1 - پوست . 2 - چیزی که کتاب ، دفتر و مانند آن را پوشش دهد، جلد کتاب ، جلد دفتر. ؛ توی ~ کسی رفتن کسی را وسوسه کردن و از کاری منصرف ساختن یا به کاری برانگیختن .
-
جلد
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (ص .) چابک .
-
جلد
لغتنامه دهخدا
جلد. [ ج َ ] (اِخ ) از اعلام است . || بنوجلد؛ قبیله ای است . (منتهی الارب ).
-
جلد
لغتنامه دهخدا
جلد. [ ج َ ] (ص ) تیز و شتاب . بدین معنی مشترک است در عربی و فارسی . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). زبر و زرنگ . چُست . چابک . چالاک . فرز. تند. قچاق . قپچاق . سبک . سریع. آبدست . جلددست . (از یادداشت های دهخدا). بشکول . (مهذب الاسماء) : به دل ربودن جلدی...
-
جلد
لغتنامه دهخدا
جلد. [ ج َ ] (ع ص ) چابک از هر چیزی . ج ، اَجلاد، جِلاد، جُلُد. (منتهی الارب ). تیز و شتاب . کذا فی الرشیدی . (آنندراج ). شتاب و زود و تیز و چست و چالاک و چابک . (ناظم الاطباء). جَلید. بشکول . (مهذب الاسماء). || (مص ) زدن . ضرب . هرو. عصو. || گزیدن (...
-
جلد
لغتنامه دهخدا
جلد. [ ج َ ل َ ] (اِخ ) اقلیم الرابع از مشرق ابتدا کند به شهرهای تبت و خراسان و در آنجا شهرها چون فرغانه و خجند و... سامرا و موصل و جلد و نصیبین ... و به شهرهای شام بگذرد... و عرض این اقلیم را مسافت سیصد میل است . (مجمل التواریخ و القصص ص 480).
-
جلد
لغتنامه دهخدا
جلد. [ ج َ ل َ ] (ع ص ، اِ) گوسپند و بز که بچه اش وقت زادن بمیرد. (از آنندراج ). || شتران بزرگ . شتران کلان که خرد در آنها نباشد. || ماده شتران بی بچه و بی شیر. || پوست شترکره که به چیزی آکنده یا شترکره ٔ دیگررا پوشانیده باشند تا ناقه به خیال بچه ٔ خ...
-
جلد
لغتنامه دهخدا
جلد. [ ج ِ ] (ع اِ) پوست . (ترجمان علامه ٔجرجانی ص 39). ج ، اَجلاد، جُلود. صَله . (بحرالجواهر). پوست حیوان . (غیاث اللغات از منتخب اللغات و بهارعجم ). پوست از هر حیوان . (منتهی الارب ) (از یادداشت های دهخدا). پوست حیوانات و بدین معنی عربی است ، به مع...
-
جلد
لغتنامه دهخدا
جلد. [ ج ُ ل ُ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جَلد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء).
-
جلد
دیکشنری عربی به فارسی
شلا ق زني , تشکيل تاژک , پوست , پوست خام گاو وگوسفند وغيره , چرم , پنهان کردن , پوشيدن , مخفي نگاه داشتن , پنهان شدن , نهفتن , پوست کندن , سخت شلا ق زدن , بند چرمي , قيش , قيش چرمي , چرمي کردن , چرم گذاشتن به , شلا ق زدن , جلد , با پوست پوشاندن , لخت...