کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جَعَلَهُ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جَعَلَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
قرارش داد (جعل به معنای گرداندن ، قرار دادن و خلق کردن است)
-
واژههای مشابه
-
جعلة
لغتنامه دهخدا
جعلة. [ ج َ ع َ ل َ ] (ع ص ، اِ) ج ِ جاعل . جعل کنندگان .
-
جعلة
لغتنامه دهخدا
جعلة. [ ج َ ل َ ] (ع اِ) خرمابن ریزه . خرمابن کوتاه یا ردی . || خرمابن آن قدر بلند که دست به وی نرسد. (منتهی الارب ). ج ، جَعل .
-
جعلة
لغتنامه دهخدا
جعلة. [ ج ُ ع ُ ل َ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ).
-
مَا جَعَلَهُ
فرهنگ واژگان قرآن
آن را قرار نداد
-
واژههای همآوا
-
جاله
فرهنگ فارسی معین
(لِ یا لَ) (اِ.) قطعاتی از چوب و تخته که به مشک های پر باد بندند و در آب اندازند و روی آن نشسته از آب عبور کند.
-
جاله
لغتنامه دهخدا
جاله . [ ل ْ ل َ ] (ع ص ) قوم از خانمان رفته . (منتهی الارب ). جماعتی که از خانمان و وطن کوچ کرده باشند. (اقرب الموارد). جلای وطن کنندگان . || معرب لاتینی ، گال مازو، مازون ، مازی ، عفص . (فرهنگ فرانسه به فارسی نفیسی ).
-
جاله
لغتنامه دهخدا
جاله . [ ل َ ] (اِ) چیزی باشد که از چوب و علف برهم بندند و چند مشک پرباد بر آن نصب کنند و برآن نشسته از آبهای عمیق بگذرند. (برهان ). کلک در دزفولی . (حاشیه ٔ برهان قاطع چ معین ). چند پوست گاو پرباد که بر آن چوب و علف برهم بندند و برآن نشسته از آبهای ...
-
جاله
لغتنامه دهخدا
جاله . [ ل َ ] (اِخ ) دهی است در سیستان .صاحب مرآت البلدان آرد: جدید الاحداث است و سکنه ندارد و در سیستان قرار دارد. (مرآت البلدان ج 4 ص 84).
-
جاله
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹ژاله› jāle خیکهای بادکردهای که چند تکه چوب و تخته به آن ببندند و برای عبور از آب بر آن بنشینند.
-
جستوجو در متن
-
جعل
لغتنامه دهخدا
جعل . [ ج َ ](ع اِ) خرمابن نر. (منتهی الارب ). || خرمابن سخت کوتاه . (مهذب الاسماء). واحد آن جعلة میشود.
-
الیان
لغتنامه دهخدا
الیان . [ اِ ] (ع مص ) نرم گردانیدن . اِلانَة نیزگویند. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). الانه الانة و الینه الیاناً؛ جعله لیّناً. (اقرب الموارد).