کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جَرَادَ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. [ج َرْ را ] (ع ص ، اِ) رویینه مال . (منتهی الارب ). روینه مال . (مهذب الاسماء) (اقرب الموارد). ج ، جرّادون . (منتهی الارب ). || قلعین گر. آنکه آوندهای مسین را قلعاندود میکند. ج ، جرادون . (ناظم الاطباء).
-
جراد
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] (زیستشناسی) [قدیمی] jarād ملخ.
-
واژههای همآوا
-
جراد
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (اِ.) ملخ .
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. (اِخ ) بجلی . وی جاهلیت را درک کرده و بهمراه جریره در فتح قادسیه حضور داشته است . (از الاصابة فی تمییز الصحابة).
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. [ ج َ ] (اِخ ) ابن طهیةبن ربیعةبن وحیدبن کعب بن عامربن کلاب کلابی وحیدی . وی از شعرای مخضرم است که دوره ٔ جاهلیت و عصر اسلام را درک کرد. و بگفته ٔمرزبانی شبیب پسر او از همراهان حضرت حسین (ع ) در وقعه ٔ کربلا بوده است . (از الاصابة فی تمییزالصحا...
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. [ ج َ ] (اِخ ) ابن عبس یا عیسی . از روات مجهول الحال است . رجوع به الاصابة فی تمییزالصحابه شود.
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. [ ج َ ] (اِخ ) ابن عیسی عقیلی ، مکنی به ابوعبداﷲ. از صحابه است و روایاتی از او نقل شده است . (از قاموس الاعلام ترکی ).
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. [ ج َ ] (اِخ ) ابن مالک بن نویرة تمیمی . سیف در الفتوح آرد که وی با پدرش کشته شد و متمم عمویش او را مرثیه گفت . (از الاصابة فی تمییز الصحابة).
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. [ ج َ ] (اِخ ) ابن مجالد، مکنی به ابومجالد. رجوع به ابومجالد شود.
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. [ ج َ ] (اِخ ) از عمربن خطاب روایت کند. شخصیت او معلوم نیست . ابوحاتم گوید جرادبن طارق بن یشط از عمر روایت کند و از او روایت میشود و گفته اند که ابن معین گفته است ایرادی بر او نیست . (از لسان المیزان ).
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. [ ج َ ] (اِخ ) عقیلی پدر عبداﷲ. وی از روات است و ابن منده از طریق یعلی بن الاشدق از عبداﷲ فرزند جراد از او روایتی نقل کرده است . (از الاصابة فی تمییز الصحابة).
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. [ ج َ ] (ع اِ) ملخ . (غیاث اللغات ) (دهار). ملخ و مؤنث و مذکر در آن یکسان است . (منتهی الارب ). ویکی آن «جرادة» است . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (از ترجمان القرآن عادل ). جُراد. (زمخشری ). در کتب دارویی قدیم چنین تعریف شده است : بپارسی ملخ ...
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. [ ج ُ ] (اِخ ) آبی است بدیاربنی تمیم نزدیک مروت که وقعه ٔ کلاب دوم در آنجا روی داد. (از معجم البلدان ) (از منتهی الارب ) : و لقد عرکن بآل کعب عرکةًبلوی جراد فلم یدعن عمیداالاّ قتیلا قد سلبنا بزه تقع النسور علیه او مصفودا. جریر (از معجم البلدان ...
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. [ ج ُ ] (اِخ ) نام کوهی است . (منتهی الارب ). بعقیده ٔ بعضی نام کوهی است و بگفته ٔ نصر نام ریگزاری است . (از معجم البلدان ).
-
جراد
لغتنامه دهخدا
جراد. [ ج ُ ] (اِخ ) نام موضعی است . (منتهی الارب ). نصر گوید: نام ریگزار پهنی است بین بصره و یمامه که در وسط حائل و مروت دردیار بنی تمیم قرار دارد بعضی گویند در دیار بنی عامرو پاره ای گویند بین علیای تمیم و سفلای قیس واقع است و برخی گفته اند نام کوه...