کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جَدّه پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جده
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جدَّة] jadde ۱. مادرِ مادر؛ مادربزرگ.۲. مادرِ پدر؛ مادربزرگ.۳. مادربزرگ پدرومادر.۴. [مجاز] فاطمۀ زهرا.
-
جَدَه
لهجه و گویش بختیاری
ja:da جاده.
-
جده ٔ بزرگ
لغتنامه دهخدا
جده ٔ بزرگ . [ ج َدْ دَ ی ِ ب ُ زُ ] (اِخ ) نام یکی از دو مدرسه ٔ معروف در اصفهان که در بازار وبحبوحه ٔ شهر و وسط معموره قرار دارد و طلاب علوم دینیه در آن سکونت دارند. (از مرآت البلدان ج 4 ص 215).
-
جده ٔ صحیحه
لغتنامه دهخدا
جده ٔ صحیحه . [ ج َدْ دَ ی ِ ص َ ح َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جده ٔ صحیح شخصی ، کسی است که در نسبت وی بمیت جد فاسدی وجود نداشته باشد مانند: مادر مادر و مادر پدر تا هر چه بالا رود. (از تعریفات جرجانی ). جده ٔ صحیحه شخص ، کسی است که در نسبت جده به وی ...
-
جده ٔ فاسده
لغتنامه دهخدا
جده ٔ فاسده . [ ج َدْ دَ ی ِ س ِ دَ / دِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مقابل جده ٔ صحیحه . مانند مادر پدر مادر تا هر چه بالارود. (از تعریفات جرجانی ). جده ٔ فاسده ٔ شخص ، کسی است که در سلسله ٔ نسب وی بشخص ، جد فاسدی وجود داشته باشد و سلسله ٔ نسب مرکب از ...
-
جده ٔ کوچک
لغتنامه دهخدا
جده ٔ کوچک . [ ج َدْ دَ ی ِ چ ِ ] (اِخ ) مدرسه ٔ.... نام یکی از دو مدرسه ٔ معروف در اصفهان که در بازار در وسط معموره ٔ شهر واقع شده و طلاب علوم دینیه در آن سکونت دارند. (از مرآت البلدان ج 4 ص 215).
-
جدة الفاسده
لغتنامه دهخدا
جدة الفاسده . [ ج َدْ دَ تُل ْ س ِ دَ ] (ع ص مرکب ، اِ مرکب ) رجوع به جده ٔ فاسده شود.
-
قوئینک جده
لغتنامه دهخدا
قوئینک جده . [ ] (اِخ ) دهی است جزء دهستان بهنام پازکی بخش ورامین شهرستان تهران ، سکنه ٔ آن 468 تن . آب آن از قنات . محصول آن غلات ، صیفی ، چغندر قند و شغل اهالی آنجا زراعت است .راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1).
-
باب جده
لغتنامه دهخدا
باب جده . [ ب ِ ج َدْ دَ ] (اِخ ) یکی از چهار دروازه ٔ مسجد حرام (مکه ٔ معظمه ). (نزهةالقلوب ).
-
چاک جَده
لهجه و گویش تهرانی
جاده، مسیر
-
کوره جَدَه
لهجه و گویش تهرانی
کوره جاده، کوره راه، راه مال رو
-
جد یا جده
دیکشنری فارسی به عربی
جد
-
زد به چاکِ (جده)
لهجه و گویش تهرانی
فرار کرد
-
واژههای همآوا
-
جده
واژگان مترادف و متضاد
آبیبی، بیبی، مادربزرگ، ننه ≠ جد، نیا
-
جده
فرهنگ فارسی معین
(ج دِّ) [ ع . ] (اِ.) مادربزرگ .