کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جيب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جيب
معنی
ناحيه اي که کشور بيگانه دور انرا گرفته باشد , ناحيه ايکه حکومت کشورهاي بيگانه انرا کاملا احاطه کرده باشد , تحت محاصره , جيب , کيسه هوايي , پاکت , تشکيل کيسه در بدن , کوچک , جيبي , نقدي , پولي , جيب دار , درجيب گذاردن , درجيب پنهان کردن , بجيب زدن
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جيب
دیکشنری عربی به فارسی
ناحيه اي که کشور بيگانه دور انرا گرفته باشد , ناحيه ايکه حکومت کشورهاي بيگانه انرا کاملا احاطه کرده باشد , تحت محاصره , جيب , کيسه هوايي , پاکت , تشکيل کيسه در بدن , کوچک , جيبي , نقدي , پولي , جيب دار , درجيب گذاردن , درجيب پنهان کردن , بجيب زدن
-
واژههای مشابه
-
جیب
واژگان مترادف و متضاد
۱. گریبان، یخه، یقه ۲. دل، سینه ۳. خریطه، کیسه
-
جیب
فرهنگ فارسی معین
(جَ یا جِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - گریبان ، یخه . ج . جیوب . 2 - سینه ، دل .
-
جیب
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) کیسه مانندی که به لباس می دوزند تا در آن پول یا کیف پول و امثال آن را قرار دهند. ؛ ~ خود را پر کردن (کن .) مال اندوختن (از راه نامشروع ). ؛ ~ کسی را زدن پول کسی را دزدیدن . ؛ توی ~ خود گذاشتن (کسی را). (کن .) بسیار قوی تر یا زرنگ تر بودن...
-
جیب
لغتنامه دهخدا
جیب . [ ج َ ] (ع اِ) گریبان . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (ترجمان علامه ٔ جرجانی ترتیب عادل بن علی ). ج ، جیوب . (منتهی الارب ): و أدخل یدک فی جیبک تخرج بیضاء. (قرآن 13/27).- سر به جیب تفکر فروبردن ؛ در اندیشه متفرق شدن . در دریای فکر فرورفتن : ی...
-
جیب
لغتنامه دهخدا
جیب . [ ج َ ] (ع مص ) گریبان کردن پیراهن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || بریدن . قطع کردن . (اقرب الموارد): جاب البلاد؛ قطعها.
-
جیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَیب، جمع: جیوب] [قدیمی] jeyb ۱. گریبان؛ یقه.۲. (ریاضی) =سینوس
-
جیب
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَیب] jib کیسهمانندی که به لباس میدوزند.
-
جیب
دیکشنری فارسی به عربی
جيب , محفظة
-
جیب
لهجه و گویش اصفهانی
تکیه ای: ǰif طاری: ǰip طامه ای: ǰip طرقی: ǰip کشه ای: ǰip نطنزی: ǰip
-
door pocket
جیبِ در
واژههای مصوّب فرهنگستان
[قطعات و مجموعههای خودرو] محفظهای بر روی در خودرو که از آن برای گذاشتن اشیای موردنیاز سرنشین استفاده میکنند
-
جیب برکشیدن
فرهنگ فارسی معین
(جِ یا جَ. بَ کِ دَ) [ ع - فا. ] (مص ل .) در لاک خود فرورفتن ، گوشه گرفتن .
-
جیب بر
فرهنگ فارسی معین
(بُ) (ص فا.) دزدی که پول و مال کسان را از جیب آنان برباید، کیسه بر.
-
جیب بر
لغتنامه دهخدا
جیب بر. [ ب ُ ] (نف مرکب ) برنده ٔ جیب . دزد. طرار. سارق . نوعی از دزدان طرار.