کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جو کنار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
atmospheric ionization
یونش جوّ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] تشکیل یون در جوّ با دفع یک الکترون از مولکول
-
atmospheric polarization
قطبش جوّ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] تبدیل نور طبیعی خورشید به نور قطبیده براثر پراکنش در جوّ زمین
-
atmospheric tide
کِشَند جوّ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[ژئوفیزیک، علوم جَوّ] نوسانهای جوّ، عمدتاً در فشار جوّ و باد، ناشی از اثر گرمایی خورشید و تا حد کمتری اثر گرانشی ماه و خورشید متـ . نوسان جوّ atmospheric oscillation
-
atmospheric opacity
کدری جوّ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ظرفیت جوّ در تضعیف شدت نور
-
atmospheric circulation
گردش جوّ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] حرکتهای جوّ در بالای سطح زمین
-
atmospheric region
منطقه جوّ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] ← لایۀ جوّ
-
atmospheric wave
موج جوّ
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم جَوّ] هر موجی در جوّ که شناسایی تناوب زمانی و مکانی آن دشوار باشد
-
نیکجو
فرهنگ نامها
(تلفظ: nik ju) نیکخواه .
-
گلجو
فرهنگ نامها
(تلفظ: gol ju) (گل + جو (جزء پسین) = جوینده یا خواهان) ، جوینده و خواهان گل ؛ (به مجاز) دارای لطافت و ظرافتِ طبع .
-
نصرت جو
لغتنامه دهخدا
نصرت جو. [ ن ُ رَ ] (نف مرکب ) کسی که تلاش می کند فتح و فیروزی را. جنگجو. (ناظم الاطباء).
-
نقطه جو
لغتنامه دهخدا
نقطه جو. [ ن ُ طَ / طِ ] (نف مرکب ) نقطه بین . دقیق . باریک اندیش . موهوم طلب : با وهم نقطه جو دهنت گفت درگذرکآن ذره ایم ما که نیائیم در شمار.لنبانی .
-
نکته جو
لغتنامه دهخدا
نکته جو. [ ن ُ ت َ / ت ِ ] (نف مرکب ) نکته یاب . نکته سنج : و مسأله گوئی یا نکته جوئی یا فصیح سخنی . (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ص 141). رجوع به نکته سنج شود.
-
نوک جو
لغتنامه دهخدا
نوک جو. [ نُک ْ ک ِ ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش زابلی شهرستان سراوان . (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 8).
-
نوک جو
لغتنامه دهخدا
نوک جو. [ نُک ْ ک ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ده بالای بخش خاش شهرستان زاهدان در 35 هزارگزی شمال شرقی خاش و 2 هزارگزی غرب راه گزو به خاش ، در جلگه ٔ گرمسیری واقع است و 107 تن سکنه دارد. آبش از قنات ، محصولش غلات و لبنیات ، شغل مردمش زراعت و گله داری...
-
نیک جو
لغتنامه دهخدا
نیک جو. (نف مرکب ) نیک خواه : دو پرخاشجوی و یکی نیک جوی گرفتند پرسش نه بر آرزوی .فردوسی .