کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جویان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جویان
معنی
(ص فا.) جستجو کننده .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جویان
فرهنگ نامها
(تلفظ: juyān) ( = جویا) ، ← جویا .
-
جویان
فرهنگ فارسی معین
(ص فا.) جستجو کننده .
-
جویان
لغتنامه دهخدا
جویان . (نف ، ق ) جوینده . (آنندراج ) : باز یارب چونم از هجران دوست باز چون گم گشته ام جویان دوست . فرخی .فانی اشد شوقاً الیک ، بهشت ما ترا جویانست . (قصص الانبیاء: 242)... متلهف بود و پویان و مترصد و جویان . (گلستان سعدی ). || در حال جستن . رجوع به ...
-
واژههای مشابه
-
راه جویان
لغتنامه دهخدا
راه جویان . (نف مرکب ، ق مرکب ) در حال جستن راه . که در حال جستن راه باشد. || عاقل . طالب حقیقت : بیوزش بنزدیک موبد شدندهمه راه جویان و بخرد شدند. فردوسی .در راه روش چو خضر پوپان هنجارنمای و راه جویان .نظامی .
-
سرخ جویان
لغتنامه دهخدا
سرخ جویان . [ س ُ ] (اِخ ) نام رودی نزدیک بدخشان . (یادداشت مؤلف ). رجوع به تاریخ جهانگشا ج 1 ص 50 شود.
-
خلاص جویان
لغتنامه دهخدا
خلاص جویان . [ خ ِ / خ َ ] (نف مرکب ، ق مرکب )رهایی جویان . در حال طلب آزادی و رهایی : زید از پس او چو سایه پویان وز سایه ٔ او خلاص جویان .نظامی .
-
جنگ جویان
واژهنامه آزاد
مبارزه کنندگان
-
جستوجو در متن
-
striders
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ستیزه جویان
-
militiamen
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ستیزه جویان
-
chivalries
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ستیزه جویان، جوانمردی، دلیری، فتوت، تعارف
-
polemicists
دیکشنری انگلیسی به فارسی
ستیزه جویان، جدلی، ال بحی و جدل
-
information gathering strategy
راهبرد گردآوری اطلاعات
واژههای مصوّب فرهنگستان
[رایانه و فنّاوری اطلاعات، علوم کتابداری و اطلاعرسانی] رویکردها و فرایندهایی که اطلاعجویان برای دسترسی اطلاعات به کار میگیرند
-
جویای
لغتنامه دهخدا
جویای . (نف ) جوینده . (شرفنامه ٔ منیری ) (آنندراج ). جویان . جویا. رجوع به جویا شود.