کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوهر پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جوهر
/jo[w]har/
معنی
۱. هر نوع مادۀ رنگی که در رنگرزی و تولید مواد غذایی کاربرد دارد.
۲. مایع رنگی صنعتی که در تولید نوشتافزار کاربرد دارد.
۳. استعداد و شایستگی.
۴. حقیقت.
۵. اصل و خلاصۀ چیزی.
۶. (فلسفه) [جمع: جواهر، مقابلِ عرض] آنچه قائمبهذات باشد.
۷. [جمع: جواهر] [قدیمی] هریک از سنگهای گرانبها مانند الماس، زمرد، یاقوت، فیروزه، و مروارید که بیشتر برای زینت به کار برده میشود.
۸. [قدیمی، مجاز] درخشش؛ جلا.
〈 جوهر بوره: (شیمی) =اسیدبوریک
〈 جوهر سرکه: (شیمی) =اسیداستیک
〈 جوهر فرد: (فلسفه) [قدیمی] ذره که قابل تجزیه نباشد؛ جزء لایتجزا.
〈 جوهر گوگرد: (شیمی) =اسیدسولفوریک
〈 جوهر مورچه: (شیمی) =اسیدفرمیک
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. اصل، ذات، عصاره، کنه، گوهر، گهر، ماهیت
۲. چکیده، زبده
۳. مرکب ≠ صورت
برابر فارسی
گوهر، دوات
دیکشنری
acid, being, content , core, essence, germ, ink, juice, meat, mettle, quintessence, substance, timbre
-
جستوجوی دقیق
-
جوهر
واژگان مترادف و متضاد
۱. اصل، ذات، عصاره، کنه، گوهر، گهر، ماهیت ۲. چکیده، زبده ۳. مرکب ≠ صورت
-
جوهر
فرهنگ واژههای سره
گوهر، دوات
-
جوهر
فرهنگ فارسی معین
(جُ هَ) [ معر. ] (اِ.) 1 - اصل و عصارة هر چیز. 2 - هر چیزی که قایم به ذات خودش است . 3 - هر سنگ گرانبها.
-
جوهر
لغتنامه دهخدا
جوهر. [ ج َ هََ ] (اِخ ) ابن عبداﷲ رومی ، مکنی به ابوالحسن و معروف به کاتب رومی . از سرداران پیروزمند و از موالی المعز عبیدی (صاحب افریقیه ) و بانی جامع قاهره است و آنرا به وی نسبت میدهند. او بسال 381 هَ . ق . درگذشت . رجوع به الاعلام زرکلی ج 1 ص 198...
-
جوهر
لغتنامه دهخدا
جوهر. [ ج َ هََ ] (معرب ، اِ) گوهر. (مهذب الاسماء). هر سنگ که از آن منفعتی برآید همچو الماس و یاقوت و لعل و امثال آن ، معرب گوهر است که مروارید باشد. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد) (برهان ). هر یک از سنگهای نفیسه همچون الماس و یاقوت و ا...
-
جوهر
لغتنامه دهخدا
جوهر. [ هََ ] (هندی ، اِ) آنست که چون جمعی بر سر هنود آیند وایشان تاب مقاومت آن جمع نداشته باشند زن و فرزندان خود را بکشند یا بسوزانند و خود بگریزند، آن کشتن وسوزاندن را جوهر گویند. || جایی را نیز گفته اند که در آن جوی آب روان بسیار باشد. (برهان ).
-
جوهر
دیکشنری عربی به فارسی
فروهر , هستي , وجود , ماهيت , گوهر , ذات , اسانس
-
جوهر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَوهر، معرب، مٲخوذ از پهلوی: gōhar] jo[w]har ۱. هر نوع مادۀ رنگی که در رنگرزی و تولید مواد غذایی کاربرد دارد.۲. مایع رنگی صنعتی که در تولید نوشتافزار کاربرد دارد.۳. استعداد و شایستگی.۴. حقیقت.۵. اصل و خلاصۀ چیزی.۶. (فلسفه) [جمع: جواهر،...
-
جوهر
دیکشنری فارسی به عربی
ان يکون , حامض , حبر , عصير , قلب , مادة , مسالة , نخاع
-
واژههای مشابه
-
جوهر اول
لغتنامه دهخدا
جوهر اول . [ ج َ / جُو هََ رِ اَوْ وَ ] (اِخ ) کنایه از جبرئیل علیه السلام یا قلم یا نور محمدی صلی اﷲعلیه وآله یا آدم علیه السلام . || نزدحکما کنایه از عقل اول . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
جوهر ثانی
لغتنامه دهخدا
جوهر ثانی . [ ج َ / جُو هََ رِ ] (اِخ ) عقل دوم از عقول عشره . (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
-
جوهر سردار
لغتنامه دهخدا
جوهر سردار. [ ج َ هََ س َ ] (اِخ ) فاطمی که بسال 356 هَ . ق .969/ م . مصر را از کف امیر صغیر اخشیدی بیرون آورد و قلعه ٔ القهرة را در دره ٔ نیل ساخت . این قلعه اساس شهر حالیه ٔ قاهره گردید. (طبقات سلاطین اسلام ص 60).
-
جوهر علوی
لغتنامه دهخدا
جوهر علوی . [ ج َ / جُو هََ رِ ع ُل ْ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) آسمان . (شرفنامه ٔ منیری ) : وآن آسمان که جوهر علویست نام اوبنگر چگونه قامتش از بار غم دوتاست .؟(از شرفنامه ٔ منیری ).
-
جوهر فرد
لغتنامه دهخدا
جوهر فرد. [ ج َ / جُو هََ رِ ف َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) (اصطلاح متکلمین ) جوهری که بهیچ وجه تجزی قبول نکند، نه عقلاً و نه وهماً و نه فرضاً. جزء لایتجزی ̍. ذره . کوچکترین جزو هر جسم که قابل تجزیه و تقسیم نیست . (فرهنگ فارسی معین ). || کنایه از دهان...