کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جون به جون کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جون به جون کردن
لهجه و گویش تهرانی
نهایت محبت را کردن
-
واژههای مشابه
-
جُون جیلیک
لهجه و گویش بختیاری
jun-jilik قوه، بُنیه jun-jilik nâra>:بُنیه ندارد> .
-
جُون گِرون
لهجه و گویش بختیاری
jun-gerun خسیس.
-
جونِ گُوو
لهجه و گویش بختیاری
june-gow گاو نر دو ساله.
-
جستوجو در متن
-
یمونا
لغتنامه دهخدا
یمونا. [ ی َ ] (اِخ ) به زبان سنسکریت ، نام رود عظیم جون ، که در هندوستان واقع است . (ناظم الاطباء).
-
لاقشه
لغتنامه دهخدا
لاقشه . [ ش َ ] (اِ) لاک . لاخشه . تتماج . جون عمّه . رجوع به لاخشه و تتماج شود.
-
لاکشه
لغتنامه دهخدا
لاکشه . [ ش َ / ش ِ ] (اِ) لاخشه . لاکچه . لخشک . جون عمه .لطیفه . تتماج . لاکشته . رجوع به لاخشه شود.
-
ججمو
لغتنامه دهخدا
ججمو. [ ج َ ] (اِخ ) نام موضع معروفی است در هند که بین دو نهر جون و کنک قرار دارد. رجوع به تحقیق ماللهند ص 97 شود.
-
دلیرانه
لغتنامه دهخدا
دلیرانه . [ دِ ن َ / ن ِ ] (ص نسبی ، ق مرکب ) منسوب به دلیر. مردانه . بطور شجاعت و دلاوری . (ناظم الاطباء). شجاعانه . همچون دلیران . جون شجاعان . || گستاخانه . (ناظم الاطباء). و رجوع به دلیر شود.
-
جونی
لغتنامه دهخدا
جونی . [ نی ی ] (ع ص نسبی ) منسوب است به جون . (منتهی الارب ). رجوع بدان کلمه شود. || نوعی از سنگ خوار که سینه و بازوهای آن سیاه باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و آن از کُدری بزرگتر است . (اقرب الموارد).
-
سپش
لغتنامه دهخدا
سپش . [ س ُ پ ُ ] (اِ) کرمی باشد که در جامه های مردم و سر پیدا شود، بهندی جون گویند. (آنندراج ) (غیاث ). قَمَل . قَمال . (منتهی الارب ): هُرْنُع؛ سپش خرد. هَرْنَعة؛ سپش بزرگ . (منتهی الارب ). هُرنوع ؛ سپش ریزه و سپش بزرگ . رجوع به سبش و شپش شود.
-
جاویدن
لغتنامه دهخدا
جاویدن . [ دَ ] (مص ) درپهلوی جوتن (جویدن )، و در کردی جوین ، جون (جویدن )، و در افغانی ژوول ، ژوگل و در بلوچی جایگ و در پهلوی جوییتن بمعنی جویدن ، گفتن آمده ، مضغ کردن . (از حاشیه ٔ برهان چ معین ).- امثال : تعریف خود کردن پنبه جاویدن است ، نظیر: ...
-
لاخشه
لغتنامه دهخدا
لاخشه . [ خ ِ ش َ / ش ِ ] (اِ) لاخشته . این کلمه به قول جوهری فارسی است و عربی آن اطریه است . تتماج . (دستوراللغة). توتماج (زمخشری ). معرب لاکشه . (مجمل ). لخشک . لاکشته . قسمی رشته . جون عمه . عویثه . نوعی رشته . رشته که لوزی برند. آشی که از آن پزند...