کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جونه مرگ،جونم مرگ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
واژههای مشابه
-
جؤنه
لغتنامه دهخدا
جؤنه . [ ج ُءن َ ] (ع اِ) طبله ٔ عطار. ج ، جُؤَن (منتهی الارب ).
-
جؤنة
لغتنامه دهخدا
جؤنة. [ ج ُءْ ن َ ] (ع اِ) طبله ٔ عطار. (ناظم الاطباء). ربعه . رجوع به ماده ٔ قبل شود.
-
جونة
لغتنامه دهخدا
جونة. [ ج َ ن َ ] (اِخ ) دهی است میان مکه و طائف . (منتهی الارب ).
-
جونة
لغتنامه دهخدا
جونة. [ ج َ ن َ ] (ع اِ) چشمه ٔ آفتاب . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (آنندراج ).آفتاب . (مهذب الاسماء). || سرخ . || ذغال . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || خم قاراندود. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ).
-
جونة
لغتنامه دهخدا
جونة. [ ن َ ] (ع مص ) سیاه شدن روی . (منتهی الارب ). || (اِ) سیاهی . (منتهی الارب ) (آنندراج ). || سله ٔ خرد عطاران که چرم بر آن کشیده باشند. (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). بویدان . (نصاب الصبیان ). عطردان . ج ، جُوَن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)....
-
جونه،جونه گو
لهجه و گویش تهرانی
گاو نر جوان ، جونه گاو،گوساله.
-
واژههای همآوا
-
جونه مرگ،جونم مرگ
لهجه و گویش تهرانی
جوان مرگ .
-
جستوجو در متن
-
مرگ آور
لغتنامه دهخدا
مرگ آور. [ م َ وَ ] (نف مرکب ) مرگ آورنده . آورنده ٔ مرگ . آنچه یا آنکه سبب مرگ شود.
-
مرگبار
لغتنامه دهخدا
مرگبار. [ م َ ] (نف مرکب ) مرگ بارنده . آورنده ٔ مرگ . آنچه تولید مرگ کند. آنچه موجب مرگ شود.
-
مرگ ارزان
لغتنامه دهخدا
مرگ ارزان . [ م َ اَ ] (ص مرکب ) مرگ ارجان . مرگ ارژان . واجب القتل .محکوم به مرگ . مهدورالدم . (یادداشت مرحوم دهخدا).
-
مرگ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم مصدر) [پهلوی: marg] marg ۱. مردن؛ موت.۲. [مجاز] نیستی؛ فنا.〈 مرگ موش: (شیمی) = آرسنیک〈 مرگومیر: = مرگامرگ〈 مرگ پایآگیش: [قدیمی] مرگ که پاپیچ همه کس شود.
-
deaths
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرگ و میر، مرگ، فوت، درگذشت، فنا، مردگی، اجل، خاموش سازی یافوت، خواب مرگ
-
fatality
دیکشنری انگلیسی به فارسی
مرگ و میر، تلفات، مرگ ومیر