کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جولان کردن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جولان کردن
لغتنامه دهخدا
جولان کردن . [ ج َ / جُو / ج َ وَ ک َدَ ] (مص مرکب ) دور گردیدن . گرد برآمدن . گردیدن . || تاخت کردن . تاختن . (فرهنگ فارسی معین ).
-
واژههای مشابه
-
جُولاْن
لهجه و گویش گنابادی
jouwlan در گویش گنابادی یعنی بروز دادن شجاعت ، بروز دادن قدرت ، حرکت با سرعت و قدرت ، این واژه را در گنابادی جُوْلُو هم گویند.
-
جَوَلان
لهجه و گویش تهرانی
جولان
-
maneuvering area/ manoeuvering area
منطقۀ جولان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی، علوم نظامی] بخشی از فرودگاه ویژۀ نشست و برخاست و خزش هواگرد که شامل پیشگاهها نمیشود
-
سبک جولان
لغتنامه دهخدا
سبک جولان . [ س َ ب ُ ج َ / جُو ] (ص مرکب ) مرادف سبک پی . (آنندراج ). تندخیز. سبک رو : ز ناحق کشتگان پروا ندارد آن سبک جولان نسوزد دل نسیمی را که ره بر لاله زار افتد. صائب (از آنندراج ).نبض دل بیتابان زین دست نمی جنبداین موج سبک جولان دریای دگر دارد...
-
maneuvering speed, VNO
سرعت جولان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] سرعتی که در آن با وجود باز شدن تمام سطوح فرمان هیچگونه آسیبی به بدنۀ هواگَرد وارد نشود
-
مه جولان
لغتنامه دهخدا
مه جولان . [ م َه ْ ج َ / جُو ] (ص مرکب ) که جولان و سیر و گردش او چون ماه است . با جولان کردنی چون ماه . || جولان کننده بر ماه . پیماینده ٔ ماه که به کنایه مراد رخسار معشوق است . بر ماه رخسار آینده و رونده : ای زلف بتم عقرب مه جولانی جادوصفتی گرچه ب...
-
maneuverable reentry vehicle, MaRV
کلاهک بازآی جولانپذیر
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] کلاهکی که قادر به جولانِ ازپیشطرحریزیشده در حین پرواز در مرحلۀ بازورود است
-
hampered vessel
شناور جولانمحدود
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل دریایی] شناوری که به دلایل مختلف نظیر عرض و محدودۀ ناکافی برای حرکت یا کمعمقی آب توانایی انجام حرکات و تغییر مسیر را ندارد
-
جولون،جولون دادن،جولان دادن
لهجه و گویش تهرانی
عرض اندام،گشتن
-
جستوجو در متن
-
دور برداشتن
لهجه و گویش تهرانی
جولان دادن،هارت و هورت کردن
-
flaunts
دیکشنری انگلیسی به فارسی
flaunts، جولان دادن، به رخ کشیدن، بالیدن، خود نمایی کردن
-
flaunted
دیکشنری انگلیسی به فارسی
غافلگیر شد، جولان دادن، به رخ کشیدن، بالیدن، خود نمایی کردن