کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوغ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جوغ
/juq/
معنی
چوبی که روی گردن جفت گاو میگذارند و گاوآهن را به آن میبندند و زمین را شخم میزنند؛ یوغ.
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوغ
فرهنگ فارسی معین
(اِ.) 1 - چوبی که روی گردن جفت گاو می گذاشتند و گاوآهن را بدان می بستند تا زمین را شیار زده و شخم کنند. 2 - جوی آب .
-
جوغ
لغتنامه دهخدا
جوغ . (اِ) بروزن دوغ ، چوبی را گویند که در وقت زراعت کردن بر گردن گاو نهند. (برهان ). رجوع به جغ و یوغ و جه شود.
-
جوغ
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) ‹جغ، جو، جوه› juq چوبی که روی گردن جفت گاو میگذارند و گاوآهن را به آن میبندند و زمین را شخم میزنند؛ یوغ.
-
جوغ
لهجه و گویش تهرانی
یوغ/جوی
-
واژههای همآوا
-
جوق
فرهنگ فارسی معین
[ تر. ] 1 - (اِ.) گروه . 2 - (ص .) بسیار کثیر.
-
جوق
لغتنامه دهخدا
جوق . (اِ) چوق . جوخ . چوخ . گروه . دسته (انسان و حیوان ). || گروهی از سوار و پیاده . فوج . || (ص ) بسیار. کثیر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جَوق شود.
-
جوق
لغتنامه دهخدا
جوق . [ ج َ ] (معرب ، اِ) مطلق جماعت از جن و انس و گروه مرغان و جز آن . (آنندراج ). کل قطیع من ای غانی هم واحد. (ذیل اقرب الموارد) : هر کجا باشند جوق مرغ کوربر تو جمع آیند ای سیلاب شور. مولوی .شب نیست که از برج فلک زآه دمادم تأثیر دو صد جوق کبوتر نپ...
-
جوق
لغتنامه دهخدا
جوق . [ ج َ وَ ] (ع مص ) کج شدن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جوق
لغتنامه دهخدا
جوق . [ ج َ وِ ](ع ص ) کج گردیده روی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد).
-
جوق
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [ترکی] ‹جوخه› [قدیمی] juq دسته؛ گروه.
-
جوق
واژهنامه آزاد
فردی که هر چقدر که غذا می خورد سیر نمی شود
-
جوق
واژهنامه آزاد
جوق به معنی جوی آب
-
جستوجو در متن
-
جو
واژگان مترادف و متضاد
جوغ، یوغ