کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوش دادن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جوش دادن
معنی
(دَ) (مص م .) به هم پیوستن دو چیز سخت (مخصوصاً فلز)، لحیم کردن .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
knit, solder, weld
-
جستوجوی دقیق
-
weld
جوش دادن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، مهندسی بسپار، مهندسی مواد و متالورژی] اتصال فلزات به یکدیگر بهصورت ذوبی یا غیرذوبی با اعمال فشار یا بدون آنها متـ . جوش 2
-
جوش دادن
فرهنگ فارسی معین
(دَ) (مص م .) به هم پیوستن دو چیز سخت (مخصوصاً فلز)، لحیم کردن .
-
جوش دادن
لغتنامه دهخدا
جوش دادن . [ دَ] (مص مرکب ) جوشانیدن چنانکه آب بر آتش . (یادداشت مرحوم دهخدا) : و آن تری گوشت را دیگرباره یک جوش بدهند. (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). || بهم پیوستن دو چیز سخت چون دو تکه فلز. التصاق دادن . لحیم کردن . (یادداشت مرحوم دهخدا) (فرهنگ فارسی معین ...
-
جوش دادن
دیکشنری فارسی به عربی
اغلق , لحام , لحيم
-
واژههای مشابه
-
جُوْش
لهجه و گویش گنابادی
jowsh در گویش گنابادی یعنی غم ، اندوه ، غصه
-
جوش،جوش و اعراض
لهجه و گویش تهرانی
حرص
-
عرق جوش
لغتنامه دهخدا
عرق جوش . [ ع َرَ ] (اِ مرکب ) نوعی جوشهای کوچک که آن را عرق گز نامند. (از فرهنگ فارسی معین ). رجوع به عرق گز شود.
-
کاله جوش
لغتنامه دهخدا
کاله جوش . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) کالجوش . کله جوش . کالیجوش . رجوع به کالجوش شود.
-
کله جوش
لغتنامه دهخدا
کله جوش . [ ک َ ل َ / ل ِ ] (اِ مرکب ) طعامی از روغن و گردوی کوبیده و پیاز داغ و کشک و شنبلیله ٔ خشک . طعامی از آب و دوغ کشک و روغن و گردوی کوبیده و پیاز داغ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کالجوش . کاله جوش . (فرهنگ فارسی معین ، ذیل کالجوش ). و رجوع ...
-
weld reinforcement
گُردۀ جوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] فلز جوش مازاد بر مقدار لازم برای پر کردن شیار جوش
-
burn in 2
ماسهجوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] لایۀ نازک ذوبشده و چسبیدۀ ماسه به قطعۀ ریختگی که ظاهری براق و آبلهگون دارد
-
weld penetration, depth of fusion
نفوذ جوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب] فاصله بین سطح اولیه و عمیقترین محل ذوب فلز پایه
-
spot weld
نقطهجوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[جوشکاری و آزمایشهای غیرمخرب، مهندسی مواد و متالورژی] هریک از جوشهای فاصلهداری که عموماً بهصورت دایره دیده میشود
-
weld metal
فلز جوش
واژههای مصوّب فرهنگستان
[مهندسی مواد و متالورژی] فلزی در جوش ذوبی شامل بخشی از فلز پایه و فلز پرکننده که در حین جوشکاری ذوب میشود