کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوشنی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوشنی
لغتنامه دهخدا
جوشنی . [ ج َ / جُو ش َ ] (ص نسبی ) منسوب به جوشن . جوشن گر. (مهذب الاسماء). رجوع به جوشن شود.
-
جوشنی
لغتنامه دهخدا
جوشنی . [ ج َ ش َ ] (اِخ ) سمعانی گوید: به گمان من بطنی از غطفان است . (انساب سمعانی ).
-
جوشنی
لغتنامه دهخدا
جوشنی . [ ج َ ش َ ] (ع ص ) عظیم الجنین و البطن . (ذیل اقرب الموارد).
-
واژههای مشابه
-
زاویه ٔ جوشنی
لغتنامه دهخدا
زاویه ٔ جوشنی . [ ی َ ی ِ ج َ ش َ ] (اِخ ) زاویه ای است در حلب ،آن را شیخ ابراهیم شهریار کازرونی بسال 747 ساخته است . (از خطط الشام ج 6 ص 149). رجوع به زاویه شود.
-
جستوجو در متن
-
ذوالجوشن
لغتنامه دهخدا
ذوالجوشن . [ ذُل ْ ج َ ش َ ] (اِخ ) اوس بن اعور از بنی معویةبن کلاب صحابی و شاعر است و وجه تسمیة آنکه وی نزد کسری انوشروان شد و آن شهریار او را جوشنی عطا فرمود و او نخستین کس است از عرب که جوشن در بر کرد. و سمعانی و دیگران نام او را شرحبیل ضبابی کلاب...
-
جزع کردن
لغتنامه دهخدا
جزع کردن . [ ج َ زَ ک َ دَ ] (مص مرکب ) فریاد و فغان کردن . زاری و بیتابی نمودن . اظهار بی قراری کردن : مجمزان پیوسته میرسیدند در شبانروزی بیست و سی و آنچه دبیر می نبشت بر وی میخواندند او [ عمرو لیث ] جزع میکرد و میگریست . (تاریخ بیهقی ص 483). اگر ما...
-
پلنگینه
لغتنامه دهخدا
پلنگینه . [ پ َ ل َ ن َ / ن ِ ] (ص ) از پوست پلنگ . لباس یا جوشنی که از پوست پلنگ کنند : کیومرث شد بر جهان کدخدای نخستین بکوه اندرون ساخت جای سر تخت و بختش برآمد ز کوه پلنگینه پوشید خود با گروه . فردوسی .بدو گفت مردی چو دیو سیاه پلنگینه جوشن از آهن ک...
-
تعبد
لغتنامه دهخدا
تعبد. [ ت َ ع َب ْ ب ُ ] (ع مص ) عبادت کردن . (تاج المصادر بیهقی ). بندگی کردن . (دهار). پرستش کردن خدای را. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). بندگی کردن و عبادت کردن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). پرستیدن و یگانه شدن در عبادت . (از اقرب الموارد) : آنجا ش...
-
سخت کمان
لغتنامه دهخدا
سخت کمان . [ س َ ک َ ] (ص مرکب ) پهلوان و تیرانداز و شه زور. (آنندراج ). درشت و بی رحم . (ناظم الاطباء) : ناوک اندازی و زوبین فکن و سخت کمان پهنه بازی و کمند افکنی و چوگان باز. فرخی .ای سخت کمانی که خدنگ تو ز پولادزآنسان گذرد کز دل بدخواه تو نفرین . ...
-
زنگ اخبار
لغتنامه دهخدا
زنگ اخبار. [ زَ گ ِ اِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) زنگی که برای اطلاع اهل خانه بدر خانه ها نصب کنند. (فرهنگ فارسی معین ).وسیله ٔ ساده ٔ برقی برای خبر دادن با صدای زنگ و آن یک آهن ربای الکتریکی است که در مقابل جوشنی قرار گرفته باشد و انتهای آن جوشن به ...
-
التفات
لغتنامه دهخدا
التفات . [ اِ ت ِ ] (ع مص ) وانگریستن . (تاج المصادر بیهقی ) (مصادر زوزنی ). بازپس نگریستن . (ترجمان علامه ٔ جرجانی ). برگشته نگریستن . (منتهی الارب ). بگوشه ٔ چشم نگریستن . (غیاث اللغات ). پروای کسی کردن : سلطان را التفات نظری افتاد نوشتکین را دید د...
-
غیبه
لغتنامه دهخدا
غیبه . [ غ َ / غ ِ ب َ / ب ِ ] (اِ) تیردان . (صحاح الفرس ) (فرهنگ اوبهی ) (برهان قاطع). کیش و جعبه . (برهان قاطع). ترکش و جعبه . (غیاث اللغات ). || هر یک از آهنهای تُنُک کوچک که بر هم نهند ساختن جوشن را. (از صحاح الفرس ). پاره های آهن باشد که در جیبه...
-
عظیم
لغتنامه دهخدا
عظیم . [ ع َ ] (ع ص ) بزرگ و کلان و فربه . (منتهی الارب ). سترگ و بزرگ ، خلاف صغیر. (از اقرب الموارد). در تداول فارسی به معانی کثیرو مهم و سخت و انبوه و بسیار و هنگفت و فراوان نیز بکار می رود. و هر گاه بر سر صفتی دیگر درآید حالت قید مقدار و کیفیت بخو...