کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوشان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جوشان
/jušān/
معنی
۱. = جوشاندن
۲. (صفت) در حال جوشیدن؛ جوشنده: کتری جوشان.
۳. (صفت) [مجاز] موّاج؛ متلاطم: چشمهٴ جوشان.
۴. (صفت) [قدیمی، مجاز] خشمگین.
فرهنگ فارسی عمید
فعل
بن گذشته: جوشاند
بن حال: جوشان
دیکشنری
ebullient, gushing
-
جستوجوی دقیق
-
جوشان
لغتنامه دهخدا
جوشان . (اِخ ) دهی است از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. جلگه و معتدل . جمعیت آن بالغ بر 509 تن میشود. آب از قنات و محصول غلات ، لبنیات ، چغندر، پنبه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
جوشان
لغتنامه دهخدا
جوشان . (نف ) که میجوشد. جوشنده . در حال جوشیدن : بزرگان ایران خروشان شدنداز آن اژدها تیز جوشان شدند. فردوسی .خروشان و جوشان بجوش اندرون همی از دهانْش آتش آمد برون . فردوسی .چو بهرام بنشست بر تخت زردل و مغز جوشان زمرگ پدر. فردوسی .در باغ کنون حریرپوش...
-
جوشان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ جوشاندن و جوشانیدن) jušān ۱. = جوشاندن۲. (صفت) در حال جوشیدن؛ جوشنده: کتری جوشان.۳. (صفت) [مجاز] موّاج؛ متلاطم: چشمهٴ جوشان.۴. (صفت) [قدیمی، مجاز] خشمگین.
-
واژههای مشابه
-
boiling-water reactor
واکنشگاه آب جوشان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] واکنشگاه/ رآکتوری قدرتی که در آن آب سبک خنککننده مستقیماً به بخار تبدیل میشود و برای تولید انرژی مورد استفاده قرار میگیرد اختـ . واج 1 BWR متـ . رآکتور آب جوشان
-
رآکتور آب جوشان
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← واکنشگاه آب جوشان
-
جستوجو در متن
-
تُلان
لهجه و گویش تهرانی
جوشان.
-
witches' broth
دیکشنری انگلیسی به فارسی
جوشان جادوگر
-
حمیم
واژهنامه آزاد
جوشان. داغ
-
BWR
واج 1
واژههای مصوّب فرهنگستان
[فیزیک] ← واکنشگاه آب جوشان
-
پُلُغ،پُلُق پُلُق
لهجه و گویش تهرانی
از اصوات، صدای مایع جوشان
-
هزمة
لغتنامه دهخدا
هزمة. [ هََ زِ م َ ] (ع ص ) سخت جوشان : قِدْر هزمة؛ دیگ سخت جوشان . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
ebullient
دیکشنری انگلیسی به فارسی
پرخاشگر، جوشان، با حرارت، احساساتی، پر هیجان، گرم
-
زَبَدٌ
فرهنگ واژگان قرآن
کف جوشان و کثافتي که روي مايع جوشيده مينشيند