کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوز قند پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جوز مقاتل
لغتنامه دهخدا
جوز مقاتل . [ ج َ / جُو زِ م ُ ت ِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) جوز ماثل است . رجوع به جوز ماثل شود.
-
جوز منیق
لغتنامه دهخدا
جوز منیق . [ ج َ / جُو زِ م َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) قسمی شیرینی که از گردو درست کنند چون جوزینه . (ذیل اقرب الموارد). رجوع به جوزنیق شود.
-
جوز هند
لغتنامه دهخدا
جوز هند. [ ج َ / جُو زِ هَِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) رجوع به جوز هندی شود.
-
جوز هندی
لغتنامه دهخدا
جوز هندی . [ ج َ / جُو زِ هَِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گردکان هندی است که نارگیل باشد، معرب آن نارجیل است . (برهان ). در رساله ٔ پهلوی (خسروکواتان و ریتک وی ) «بند 50» آمده : انارگیل که با شکر خورند بهندوی انارگیل خوانند و بپارسیک گوچ ی هیندوک (گوز ...
-
دره جوز
لغتنامه دهخدا
دره جوز. [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خنامان شهرستان رفسنجان . واقع در 56هزارگزی شمال خاوری رفسنجان و 25هزارگزی شمال راه شوسه ٔرفسنجان به کرمان با 127 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 8).
-
درخت جوز
لغتنامه دهخدا
درخت جوز. [ دِ رَ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان ماروسک بخش سر ولایت شهرستان نیشابور، واقع در 34هزارگزی جنوب خاوری چکنه بالا، با 118 تن سکنه . آب آن از قنات و راه آن مالرو است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
خل جوز
لغتنامه دهخدا
خل جوز. [خ ِل ْ ل ِ ج َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) گردو را چون به اندازه ٔ فندقی شود در سرکه افکنند آن سرکه را خل الجوز گویند و در طب بکار آید. (یادداشت بخط مؤلف ).
-
جوز الطيب
دیکشنری عربی به فارسی
درخت جوز
-
درخت جوز
دیکشنری فارسی به عربی
جوز الطيب
-
پوست جوز
دیکشنری فارسی به عربی
صولجان
-
گل جوز
دیکشنری فارسی به عربی
صولجان
-
تای جوز بکف داشتن
لغتنامه دهخدا
تای جوز بکف داشتن . [ ی ِ ج َ ب ِ ک َ ت َ ] (مص مرکب ) رسم قلندران و درویشان ایران است که تای جوزی در کف دارند تا وقت برخورد با اغنیا و اهل دل بطریق تیمن و تبرک به آنها بگذرانند که دست خالی پیش ایشان رفتن یمن ندارد و نظیر این در هندوستان چنانکه براهم...
-
واژههای همآوا
-
جوزغند
فرهنگ فارسی معین
(غَ) (اِمر.) جوزاغند.
-
جوزغند
لغتنامه دهخدا
جوزغند. [ ج َ / جُو غ َ ] (اِ مرکب ) جوزاغند. گوزآگند. هلو یا شفتالوی خشک کرده که مغز گردو در میان آن آکنده باشند. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جوزاغند و جوزاکند شود.
-
جوزقند
لغتنامه دهخدا
جوزقند. [ ج َ / جُو ق َ ] (اِ مرکب ) رجوع به جوزاکند و جوزغند شود.