کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوزان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوزان
لغتنامه دهخدا
جوزان . (اِخ ) دهی از دهستان حشمت آباد بخش دورود شهرستان بروجرد دارای 125 تن سکنه . آب آن از قنات و چاه و چشمه و محصول آنجا غلات و لبنیات و شغل مردم زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
جوزان
لغتنامه دهخدا
جوزان . (اِخ ) دهی از دهستان دولت خانه ٔ بخش حومه ٔ شهرستان قوچان . این ده کوهستانی و معتدل است . 574 تن سکنه دارد. آب آن از قنات و محصول آن میوه جات و شغل اهالی زراعت است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جوزان
لغتنامه دهخدا
جوزان . (اِخ ) نهری بود که از بلاد مداین خارج شده . بعضی از یهود در زمان اسیری در کنار آن سکونت میداشتند. بعضی بر آنند که همان قزل اوزن معروف میباشد که در دریای قزبین جاری است . (قاموس کتاب مقدس ).
-
جوزان
لغتنامه دهخدا
جوزان . (ع اِ) ج ِ جائز. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جائز شود.
-
واژههای مشابه
-
جوزان نوکی
لغتنامه دهخدا
جوزان نوکی . [ ] (اِخ ) ده کوچکی است از دهستان شهاباد بخش حومه ٔ شهرستان بیرجند. رجوع به فرهنگ جغرافیائی ایران ج 9 شود.
-
دره جوزان
لغتنامه دهخدا
دره جوزان . [ دَرْ رَ ] (اِخ ) دهی است از دهستان تمین بخش میرجاوه شهرستان زاهدان . واقع در 37هزارگزی جنوب باختری میرجاوه و 13هزارگزی باختر راه فرعی خاش به میرجاوه ، با 100 تن سکنه . آب آن از چشمه و قنات و راه آن مالرو است . ساکنین آن از طایفه ٔ ریگی ...
-
خابور نهر جوزان
لغتنامه دهخدا
خابور نهر جوزان . (اِخ ) (دوم پادشاهان 17 : 6) یکی از مکانهائی است که تغلث فلاسر بعضی از بنی اسرائیل را در آنجا سکونت داد وپس از وی شلمناصر آمده و اسباط عشره را نیز اسیر کرده در آن نواحی منزل داد. (قاموس کتاب مقدس ص 339).
-
واژههای همآوا
-
جوظان
لغتنامه دهخدا
جوظان . [ ج َ وَ ] (ع مص ) خرامان رفتن . || اندوهگین گردانیدن . (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
-
جستوجو در متن
-
جوزدان
لغتنامه دهخدا
جوزدان . [ ج َ ] (اِخ ) قریه ٔ بزرگی است در دروازه ٔ اصفهان و اهل اصفهان آنرا کوزدان گویند. (مراصد). اهالی آنرا جوزان میگویند. (ترجمه ٔ محاسن اصفهان ) (مرآت ج 4 ص 285) (معجم البلدان ).
-
چشمه قاضی
لغتنامه دهخدا
چشمه قاضی . [ چ َ م َ ] (اِخ ) مؤلف مرآت البلدان نویسد: «در سمت شمال جوزان در دو فرسنگی دولت آباد مزرعه ای است بنام جوزان ملایر که در دامنه ٔ کوه واقع شده و پانزده خانوار رعیت از الوار دارد. دارای مرتع خوب و چشمه ٔ آبی است و زراعتش دیم است و در بهار...
-
جایز
لغتنامه دهخدا
جایز. [ ی ِ ] (ع ص ) جائز. ج ، اَجوُز. اَجوِزَ، جوزان ، جیزان و جوائِز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). روا. مشروع . حلال . مأذون . پروانگی . (ناظم الاطباء). سایغ. مباح . مُسَوَّغ . مُسَغَّب . مُسغَب . مُجاز : و هیچ خردمند تضییع عمر در طلب...
-
جایزه
لغتنامه دهخدا
جایزه . [ ی ِ زَ / زِ ] (ع اِ) پاداش . ج ، جوائز : جایزه خواهم یکی کم بدهی اندکی ورندهی بیشکی ز ایزد خواهم عیاد. منوچهری .هرچه لبت را بسخن ره در اوست جایزه ٔ قد سمعاﷲ در اوست . امیرخسرو.گر نظم را بقدر سخن میرسد بهاشخصم ز جمله جایزه بهتر گرفته است . ش...