کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جوز
/jo[w]z/
معنی
گردو.
〈 جوز بوا: [قدیمی] = 〈 جوز بویا
〈 جوز بویا: ‹جوز بویه، جوز بو› (زیستشناسی)
۱. میوهای که در غلافی مانند غلاف بلوط جا دارد و در طب به کار میرود.
۲. درخت این میوه که به اندازۀ درخت گردو اما برگهایش کوچکتر و باریکتر است و در جاوه و بعضی شهرهای هندوستان میروید.
〈 جوز هندی: [قدیمی] = جوز بویا
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
گردو
دیکشنری
nut
-
جستوجوی دقیق
-
جوز
واژگان مترادف و متضاد
گردو
-
جوز
فرهنگ فارسی معین
(جُ) [ معر. ] (اِ.) گردو.
-
جوز
لغتنامه دهخدا
جوز. (اِخ ) دهی از دهستان بربرود بخش الیگودرز شهرستان بروجرد. این ده در جلگه واقع و دارای هوایی معتدل است . سکنه ٔ آن 622 تن . آب آن از قنات و محصول آنجا غلات ، لبنیات ، پنبه و شغل اهالی زراعت و گله داری است . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6).
-
جوز
لغتنامه دهخدا
جوز. [ ج َ ] (ع مص ) گذشتن از جای و پس افکندن آنرا به رفتن از وی . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || (اِ) میانه ٔ چیزی . (منتهی الارب ) (غیاث اللغات ). وسط چیزی . (غیاث اللغات ). || معظم چیزی . ج ، اجواز. (منتهی الارب ). || (معرب ، اِ) از فارسی . (جم...
-
جوز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَوز، معرب، مٲخوذ از فارسی: گوز] (زیستشناسی) jo[w]z گردو.〈 جوز بوا: [قدیمی] = 〈 جوز بویا〈 جوز بویا: ‹جوز بویه، جوز بو› (زیستشناسی)۱. میوهای که در غلافی مانند غلاف بلوط جا دارد و در طب به کار میرود.۲. درخت این میوه که ب...
-
جوز
واژهنامه آزاد
جُوز یعنی تقلب
-
جوز
واژهنامه آزاد
گردو
-
واژههای مشابه
-
جُوْز
لهجه و گویش گنابادی
jouwz در گویش گنابادی یعنی گردو ، مغز ، دایره ای و گرد ، مُدَوَّر
-
جوز هندی
فرهنگ فارسی معین
(جُ زِ هِ) (اِمر.) نک نارگیل .
-
جوز ابهل
لغتنامه دهخدا
جوز ابهل . [ ج َ / جُو زِ اَ هََ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) ابهل . ثمره ٔ عرعر. (جوهری ). رجوع به جوزالابهل شود.
-
جوز ارقم
لغتنامه دهخدا
جوز ارقم . [ ج َ / جُو زِ اَ ق َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) بیخ گیاهی است مستدیر بقدر گردکانی و سفید و مصمت و زودشکن و در طعم شبیه به شاه بلوط و بااندک تندی و چون خشک شود از آن پوست رقیقی سیاه ظاهر میشود و ساق گیاه او باریک و مستدیر و زیاده بر ذرعی و ...
-
جوز بویا
لغتنامه دهخدا
جوز بویا. [ ج َ / جُو زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) گوزبیا. جوزبوا. گیاهی است از تیره ٔ بسباسه ها که درختی است . دوپایه به ارتفاع هشت تا ده متر و دارای برگهای دایمی و کامل و پایا و ساده و متناوب و بیضوی و نوک تیز و بدون گوشوارک و نسبةً ضخیم و چرمی برن...
-
جوز رب
لغتنامه دهخدا
جوز رب . [ ج َ/ جُو زِ رَب ب ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) جوز ماثل . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به جوز ماثل شود.
-
جوز رومی
لغتنامه دهخدا
جوز رومی . [ ج َ / جُو زِ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) مصحف حور رومی است . قزوینی و ابن سینا در قانون آنرا بغلط جوز رومی آورده اند ولی سرابیون و ابن البیطارو داود ضریر صحیح کلمه یعنی حور رومی را آورده اند. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). رجوع به حور رومی شود...