کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جورفامتن پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت ُ ] (اِ)... تون و کوره ٔ حمام . (ناظم الاطباء). رجوع به تون و گلخن شود. || کوره ٔ شیشه گری . (ناظم الاطباء). || گل زردی که در رنگ آمیزی استعمال کنند. (ناظم الاطباء).
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) مقیاس وزن که معادل 1000 کیلوگرم یا /24 2291 پوند انگلیسی است . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
تن
لغتنامه دهخدا
تن . [ ت ُ ] (فرانسوی ، اِ) درجه ٔ بلندی و پستی صدا و آواز، مایه . (از فرهنگ فارسی معین ).
-
تن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: tan] tan ۱. تمام اندام و قدوقامت شخص؛ بدن؛ جسم.۲. [مجاز] واحد شمارش انسان.
-
تن
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ تنیدن) tan ۱. = تنیدن۲. تننده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): تارتن.〈 تن دادن: (مصدر لازم) [مجاز] = 〈 تن دردادن〈 تن دردادن: (مصدر لازم) [مجاز] راضی شدن به امری؛ حاضر شدن برای کاری.〈 تن زدن: (مصدر لازم) [مجاز]١. خودداری کردن.٢....
-
تن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: تنّ] [قدیمی] ten[n] ۱. همتا.۲. همزاد
-
تن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: tonne] ton واحد اندازهگیری وزن، برابر با هزار کیلوگرم.
-
تن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: thon] ton ۱. [مجاز] کنسرو.۲. (زیستشناسی) نوعی ماهی بزرگ دریایی دوکیشکل، دارای استخوان و فلس، که بیشتر بهصورت کنسرو مصرف میشود.
-
تن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [فرانسوی: ton] (موسیقی) ton درجۀ بلندی و کوتاهی صدا و آواز؛ طرز؛ گفتار؛ لحن.
-
تن
دیکشنری فارسی به عربی
جسم , طن
-
تُن
لهجه و گویش بختیاری
ton 1. سریع؛ 2. تند (طعم).
-
تن تن
فرهنگ فارسی معین
(تَ تَ) (اِمر.) 1 - وزن اجزای آواز موسیقی . 2 - از ارکان تقطیع . 3 - نغمه ، سرود.
-
تن تن
لغتنامه دهخدا
تن تن . [ ت َ ت َ ] (اِ مرکب ) کنایه از نغمه و سرود. (آنندراج ). سرود و نغمه و آهنگ و ترانه . (ناظم الاطباء) (از فرهنگ فارسی معین ) : در خانه تن مزن که ز دستان عندلیب در هر دمت به باغچه صدجای تن تن است . انوری (از آنندراج ).|| وزن اجزای آواز موسیقی ....
-
تن تن
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، اسم صوت) tantan ۱. (ادبی) در عروض، معیاری برابر دو هجای بلند؛ تنتنن؛ تنتننا.۲. [قدیمی، مجاز] نغمه؛ سرود؛ آواز: ◻︎ به چنگ و تنتن این تن نهادهای گوشی / تن تو تودۀ خاک است و دمدمهش چو هواست (مولوی۲: ۱۱۴۵).
-
کیسه تن
لغتنامه دهخدا
کیسه تن . [ س َ / س ِ ت َ ] (اِ مرکب ) (اصطلاح جانورشناسی ) فردی از شاخه ٔ کیسه تنان . ج ، کیسه تنان . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کیسه تنان شود.