کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوخ پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جوخ
معنی
نوعي فلا نل روميزي
دیکشنری عربی به فارسی
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوخ
لغتنامه دهخدا
جوخ . (اِ) چوخ . چوق . جوق . بسیار. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جوقه و جوخه و جوق شود.
-
جوخ
لغتنامه دهخدا
جوخ . (اِخ ) قریه ای از قرای کسکر. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
-
جوخ
لغتنامه دهخدا
جوخ . (اِخ ) قریه ای است از قرای واسط. (تنقیح المقال ج 2 ص 90).
-
جوخ
لغتنامه دهخدا
جوخ . [ ج َ ] (اِ) گروه و فوج مردم و حیوانات را گویند. و معرب آن جوق است و بعربی فوج خوانند. (برهان ). دسته دسته از مردم و حیوانات ، و جوق و جوقه معرب آنست و سرجوقه بمعنی سردسته . (انجمن آرای ناصری ). گروهی سوار یا پیاده که آنرا جوق نیز گویند. بتازیش...
-
جوخ
لغتنامه دهخدا
جوخ . [ج َ ] (ع مص ) کندن توجبه [ سیل ] کناره ٔ رود را. (منتهی الارب ) (تاج المصادر بیهقی ) (از اقرب الموارد).
-
جوخ
دیکشنری عربی به فارسی
نوعي فلا نل روميزي
-
جستوجو در متن
-
نوعی فلا نل رومیزی
دیکشنری فارسی به عربی
جوخ
-
جوق
لغتنامه دهخدا
جوق . (اِ) چوق . جوخ . چوخ . گروه . دسته (انسان و حیوان ). || گروهی از سوار و پیاده . فوج . || (ص ) بسیار. کثیر. (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جَوق شود.
-
جیخ
لغتنامه دهخدا
جیخ . [ ج َ ] (ع مص )برکندن توجبه [ سیل ] وادی را. (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). این لغتی است در جوخ . (منتهی الارب ).
-
چوخا
لغتنامه دهخدا
چوخا. (اِ) جامه ای است پشمین . (شرفنامه ٔ منیری ). جامه واری که از پشم بافته باشند. (برهان ) (ناظم الاطباء). جامه ٔ پشمین کوتاه که نوعی از لباس فقراست وترکی است . (غیاث اللغات ). جامه پشمین که در تبرستان بافند و بپوشند و آن را چوخه نیز گویند. (آنندرا...
-
توجبه
لغتنامه دهخدا
توجبه . [ ج َ ب َ / ب ِ / ج ِ ب َ /ب ِ ] (اِ) سیلاب را گویند. (برهان ) (آنندراج ). سیل . (صحاح الفرس ). این کلمه را صاحب منتهی الارب با تاء مثناة فوقانی بیش از صد موضع می آورد و هیچ جا نوجبه بانون نیاورده است . رشیدی می گوید با تاء غلط است و بانون صح...