کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوانمرد پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جوانمرد
/javānmard/
معنی
شخص بخشنده، بزرگوار، و صاحب همت و فتوت.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بافتوت، بامروت، بخشنده، بزرگهمت، جواد، حر، سخاوتمند، سخی، عیار، فتا، کریم، مرد
۲. داش، لوطی ≠ ناجوانمرد، ناکس
دیکشنری
cavalier, chivalrous, gentleman, manly, masculine, sporting, sportsman
-
جستوجوی دقیق
-
جوانمرد
فرهنگ نامها
(تلفظ: javān mard) (به مجاز) دارای خصلت های نیک و پسندیده مانند بخشندگی ، گذشت ، دلیری و کمک به دیگران .
-
جوانمرد
واژگان مترادف و متضاد
۱. بافتوت، بامروت، بخشنده، بزرگهمت، جواد، حر، سخاوتمند، سخی، عیار، فتا، کریم، مرد ۲. داش، لوطی ≠ ناجوانمرد، ناکس
-
جوانمرد
فرهنگ فارسی معین
(جَ مَ) (ص مر.) کریم ، بخشنده .
-
جوانمرد
لغتنامه دهخدا
جوانمرد. [ ج َ م َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بهی بخش بوکان شهرستان مهاباد. کوهستانی و معتدل است . 695 تن سکنه دارد. آب آن از زرینه رود و محصول آن غلات ، چغندر، توتون ، حبوبات . شغل اهالی زراعت و گله داری است و صنایع دستی زنان جاجیم بافی است . (از فر...
-
جوانمرد
لغتنامه دهخدا
جوانمرد. [ ج َ م َ ] (ص مرکب ) کنایه از کریم و سخی و بخشنده . (برهان ). سمح . (دهار). جواد. (مهذب الاسماء). بامروّت . صاحب فتوت . فتی ̍. راد. حلیم . (آنندراج ). فیاض . (صراح ). دهشکار. فایض . باذل . دست ودل باز : جوانمرد و آزاده و خوبروی جهانجوی و فر...
-
جوانمرد
فرهنگ فارسی عمید
(صفت) [مجاز] javānmard شخص بخشنده، بزرگوار، و صاحب همت و فتوت.
-
جوانمرد
دیکشنری فارسی به عربی
رجولي , شاب , نبيل
-
واژههای مشابه
-
جوانمرد قصاب
لغتنامه دهخدا
جوانمرد قصاب . [ ج َ م َ دِ ق َص ْ صا ] (اِخ ) ده کوچکی است از بخش ری شهرستان تهران . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 1 شود.
-
ورزشکار جوانمرد
دیکشنری فارسی به عربی
رياضي
-
جستوجو در متن
-
هوراد
فرهنگ نامها
(تلفظ: hurād) (هو = خوب + راد = جوانمرد) جوانمرد خوب ، جوانمرد نیک .
-
رادمرد
فرهنگ نامها
(تلفظ: rād mard) (= جوانمرد) ، ← جوانمرد .
-
رادین
واژهنامه آزاد
کسی که جوانمرد است، رادمرد، جوانمرد. کنیه پیامبر در زبان عبری
-
رادین
فرهنگ نامها
جوانمرد