کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جوالة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جوالة
لغتنامه دهخدا
جوالة. [ ج َ ل َ ] (ع اِ) نفیس چیزی و بهتر آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). برگزیده ٔ مال . (اقرب الموارد).
-
جوالة
لغتنامه دهخدا
جوالة. [ ج َوْ وا ل َ ] (ع ص ) بسیار جولان کننده . (اقرب الموارد). بسیار گردنده . || گِردگَرد. || آتش گردان . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). || شعله ٔ جواله ؛ آنرا گویند که چوبی دراز گرفته بهر دو سر آن مشعل افروخته بسرعت تمام آنرا گرداگرد سر و پهلوی خود ...
-
جوالة
لغتنامه دهخدا
جوالة. [ ج ِ / ج ُ ل َ ] (ع اِ) ج ِ جول . (منتهی الارب ) (ذیل اقرب الموارد). رجوع به جول شود.
-
واژههای مشابه
-
جواله
فرهنگ فارسی معین
(جَ لِ یا لَ) [ ع . جوالة ] (اِ.) بسیار جولان کننده ، بسیار گردنده .
-
حرکت جواله
لغتنامه دهخدا
حرکت جواله . [ ح َ رَ ک َ ت ِ ج َوْ وا ل َ / ل ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) (اصطلاح فیزیک قدیم ) نوعی حرکت مستدیره . حرکت آتش چرخان . رجوع به جَوّاله شود.
-
جستوجو در متن
-
آتش گردان
لغتنامه دهخدا
آتش گردان . [ ت َ گ َ ] (اِ مرکب ) جوّاله . آتش سرخ کن .
-
آتش چرخان
لغتنامه دهخدا
آتش چرخان . [ ت َ چ َ ] (اِ مرکب ) جواله . آتشگردان . آتش سرخ کن .
-
آتش سرخ کن
لغتنامه دهخدا
آتش سرخ کن . [ ت َ س ُ ک ُ ] (اِ مرکب ) جوّاله . آتش گردان .
-
رعشه ناک
لغتنامه دهخدا
رعشه ناک . [ رَ ش َ / ش ِ ] (ص مرکب ) لرزان . (ناظم الاطباء) (فرهنگ فارسی معین ) : دوش کز موج سرشکم آسمان پرهاله بودمی به دست رعشه ناکم شعله ٔ جواله بود. فطرت (از آنندراج ).|| شبیه به لرزه . (ناظم الاطباء). || آنچه تولید رعشه کند. (فرهنگ فارسی معین )...
-
حش
لغتنامه دهخدا
حش . [ ح َش ش ] (ع اِ) آبخانه . بیت الخلا. حاجت جای . جای قضای حاجت بیرون شهر. (منتهی الارب ). پارگین . ادبخانه . آبخانه . قال : احمدبن خضرویة : القلوب جوالة اما ان تجول حول العرش و اما ان تجول حول الحش . (صفة الصفوة). و عطار بجای این عبارت عربی گوید...
-
تیرگردانی
لغتنامه دهخدا
تیرگردانی . [ گ َ ] (حامص مرکب ) آن است که چون چیزی گم شود اسامی حاضران بر دور پیاله نویسند و تیری در آن گذاشته افسون خوانند، تیر خود بخود به حرکت آمده بر نام دزد ایستد. (از غیاث اللغات ) (از آنندراج ). و این تیرها را در تازی اقداح خوانند و قدح با «ق...
-
عنان گردانیدن
لغتنامه دهخدا
عنان گردانیدن . [ ع ِ گ َ دَ ] (مص مرکب ) بازگردانیدن زمام مرکب ، برای بازگردانیدن وی . (فرهنگ فارسی معین ). عنان گرداندن . تغییر دادن مسیر اسب به اشاره ٔ عنان : چون بدانجا رسی که نتوانی کز طبیعت عنان بگردانی . نظامی .به گلزار تو چون بوی گلم کو تاب خ...
-
شعله
لغتنامه دهخدا
شعله . [ ش ُ ل َ /ل ِ ] (از ع ، اِ) شعلة. زبانه ٔ آتش و وراغ . (ناظم الاطباء). زبانه . زبانه ٔ آتش . الاو. الو. آتش افروخته . لهیب . آفرازه . پاره ٔ آتشی که می درخشد. پاره ٔ آتش که می بجهد. قبس . مقباس . (یادداشت مؤلف ). صاحب آنندراج گوید: زبانه ٔ د...