کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهیز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جهیز
/jahiz/
معنی
=جهیزیه: ◻︎ ور دوست دست میدهدت هیچ گو مباش / خوشتر بُوَد عروس نکوروی بیجهیز (سعدی۲: ۴۶۱).
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. جهاز، جهیزیه
۲. توسن
دیکشنری
dower, dowry
-
جستوجوی دقیق
-
جهیز
واژگان مترادف و متضاد
۱. جهاز، جهیزیه ۲. توسن
-
جهیز
فرهنگ فارسی معین
(جَ) (اِ.) واژه ای است گرفته شده از عربی به معنی اسباب و اثاثیه ای که عروس با خود به خانه داماد می برد.
-
جهیز
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ ع . ] (اِ.) اسب چابک و تندرو.
-
جهیز
لغتنامه دهخدا
جهیز. [ ج َ ] (ع ص ) موت جهیز؛ مرگ ِ شتاب . || فرس جهیز؛ اسب سبک رو و سخت رونده . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). اسب زودرو. (مهذب الاسماء). || (اِ) جهیزیه . جهاز عروس . رخت زن . ساختگی اسباب و رخت برای دختر و مرده . (غیاث ) : گفت کابین و ملک و رخت و ...
-
جهیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [مٲخوذ از عربی، مُمالِ جهاز] jahiz =جهیزیه: ◻︎ ور دوست دست میدهدت هیچ گو مباش / خوشتر بُوَد عروس نکوروی بیجهیز (سعدی۲: ۴۶۱).
-
جهیز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] [قدیمی] jahiz اسب چابک و تندرو.
-
جهیز
دیکشنری فارسی به عربی
مهر
-
واژههای همآوا
-
جهیض
لغتنامه دهخدا
جهیض . [ ج َ ] (ع ص ، اِ) بچه ٔ افتاده ٔ تمام خلقت باشد یا ناقص الخلقه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). بچه ٔ سقطشده . (اقرب الموارد). بچه ای که از شکم بیفتد. || آن شتر که بچه بیفکند. (از مهذب الاسماء).
-
جستوجو در متن
-
جهیزیه
فرهنگ فارسی معین
(جَ یّ) نک جَهیز.
-
dowers
دیکشنری انگلیسی به فارسی
گاوها، سوراخ زیر زمینی، جهیز دادن
-
dower
دیکشنری انگلیسی به فارسی
خندیدن، سوراخ زیر زمینی، جهیز دادن
-
جهیزیه
لغتنامه دهخدا
جهیزیه . [ ج َ زی ی َ ] (اِ) جهاز. جهیز. رخت عروس . رجوع به جهاز و جهیز شود.
-
dowries
دیکشنری انگلیسی به فارسی
دوزخ، جهیزیه، مهریه، جهاز، جهیز، کابین، ژنی