کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهلا پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جهلا
/johalā/
معنی
=جاهل
فرهنگ فارسی عمید
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
جهلا
فرهنگ فارسی معین
(جُ هَ) [ ع . جهلاء ] (ص . اِ.) جِ جاهل و جهول ؛ نادان .
-
جهلا
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جهلاء، جمعِ جاهل] johalā =جاهل
-
واژههای مشابه
-
أبدي جهلاً تامَّاً
دیکشنری عربی به فارسی
اظهار بي اطلاعي کامل کرد , اظهار بي خبري کرد
-
جستوجو در متن
-
اظهار بی اطلاعی کامل کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أبدي جهلاً تامَّاً
-
اظهار بی خبری کرد
دیکشنری فارسی به عربی
أبدي جهلاً تامَّاً
-
علی جرجانی
لغتنامه دهخدا
علی جرجانی . [ ع َ ی ِ ج ُ ] (اِخ ) ابن احمد جرجانی ، مکنّی به ابوالقاسم . وی در عداد فیلسوفان بزرگ روزگار بود. و این دو بیت از اوست که وصیت کرد بر لوح مزارش نقر کنند:رب میت قد صار بالعلم حیاو معافا قد مات جهلا و عیافاطلبوا العلم کی تنالوا خلودالاتعد...
-
بدلاء
لغتنامه دهخدا
بدلاء. [ ب ُ دَ ] (ع اِ) ج ِ بدیل . (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد) (غیاث اللغات ) (آنندراج ). || طایفه ای است از اولیأاﷲ و ایشان در همه ٔ عالم هفت تن می باشند و ایشان غیر از ابدال اند. چه ابدال در همه ٔ عالم هفتاد شخص اند. (غیاث اللغات ). و رجوع ب...
-
غمط
لغتنامه دهخدا
غمط. [ غ َ ] (ع مص ) خرد و خوار شمردن مردم را. منه الحدیث : انما ذلک من سفه الحق و غمط الناس ؛ ای ان یری الحق سفهاً و جهلا ویحتقر الناس . (منتهی الارب ). خوار داشتن . (تاج المصادر بیهقی ) (آنندراج ). عیب کردن کسی را. (المصادر زوزنی ). || شکر عافیت نن...
-
ارماث
لغتنامه دهخدا
ارماث . [ اَ ] (ع اِ) جمعگونه ای از رِمث که نام گیاهی است در بادیه . || (اِخ ) (یوم ...) نخستین روز از ایام جنگ قادسیه را یوم ارماث گویند و آن در زمان عمربن الخطاب و امارت سعدبن ابی وقاص بود ویاقوت گوید من نمیدانم که آن موضعی است یا همان گیاه مذکور ر...
-
بادی
لغتنامه دهخدا
بادی . (ص نسبی ) آنچه منسوب به باد باشد از فلکیات همچو: برج جوزا و دلو و میزان . (برهان ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (انجمن آرا). || منسوب به باد (نفخ ) در اصطلاح موسیقی . از ذوات النفخ در برابر زهی (ذوات الاوتار). رجوع به آهنگ شود. || (فعل دعایی ) یع...
-
یهودی
لغتنامه دهخدا
یهودی . [ ی َ دی ی / دی ] (ص نسبی ) منسوب به یهود. (ناظم الاطباء). هر چیز منسوب و مربوط به یهود. || منسوب است به دروازه ٔ بغداد که درب الیهودش نامند. (از لباب الانساب ). || جهود و کسی که دارای دین یهود باشد.تیداکی . ج ، یهودیان . (از ناظم الاطباء). ج...
-
تنعم
لغتنامه دهخدا
تنعم . [ ت َ ن َع ْ ع ُ ] (ع مص ) به ناز زیستن . (تاج المصادر بیهقی ) (زوزنی ) (دهار). فراخ و آسان زندگانی گردیدن . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). مانند ترفّه و تمتع. (از اقرب الموارد). به ناز و نعمت پرورده شدن . (غیاث اللغات ). به ...
-
صالح
لغتنامه دهخدا
صالح . [ ل ِ ] (اِخ ) ابن وصیف . پدر وی کاتب المعتز خلیفه ٔ عباسی بود. و بسال 253 هَ . ق . لشکر ترک مواجب چهار ماه از وی طلب کردند و چون درخواست آنان را اجابت نکرد وی را کشتند. و پس از قتل وی بغای شرابی را بجای او گماشتند. (ابن اثیر ج 7 ص 70). بغا دخ...