کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهتیاب خودکار پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
automatic direction-finder, ADF 1
جهتیاب خودکار
واژههای مصوّب فرهنگستان
[حملونقل هوایی] وسیلۀ ناوبری رادیویی که نشانکهای نشانفرست چندجهته را دریافت میکند
-
واژههای مشابه
-
direction finder
جهتیاب
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم نظامی] ابزاری که برای پیدا کردن زاویۀ بین امتداد محل استقرار ایستگاه جهتیاب تا منبع تابش الکترونیکی و شمال مغناطیسی در جهت حرکت عقربههای ساعت به کار میرود؛ این زاویه نمایانگر جهت منبع انتشار امواج الکترومغناطیسی است
-
جهت
واژگان مترادف و متضاد
۱. جانب، سمت، سو، طرف، کرانه ۲. بابت، جنبه، حیث ۳. انگیزه، دلیل، سبب، علت
-
جهت
فرهنگ واژههای سره
راستا، رو
-
جهت
فرهنگ فارسی معین
(جِ هَ) [ ع . جهة ] (اِ.)1 - سوی ، طرف . 2 - در علم جغرافی هر یک از جهات اربعه . 3 - روی . 4 - ناحیه . ج . جهات .
-
جهت
لغتنامه دهخدا
جهت . [ ج َ هََ ] (ع اِ) رجوع به جهة شود.
-
جهت
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی: جَهة و جِهة، جمع: جهات] ja(e)hat ۱. طرف؛ جانب؛ سوی.۲. [مجاز] سبب.
-
جهت
دیکشنری فارسی به عربی
اتجاه , توجيه , صلة , فصل , نقطة , هدف ، اِتِّجاهٌ
-
جهت
واژهنامه آزاد
برای
-
یاب
لغتنامه دهخدا
یاب . (ص ) نابود و هرزه و بی ماحصل . ضایع و بکار نیامدنی . (برهان ). هرزه و بی معنی . (آنندراج ). نابود و هرزه و بی معنی . (جهانگیری ). نابودو ضایع و فانی و بی فایده و بیهوده و هرزه و ناچیز وبی ثمر و بی حاصل و بی سود. (ناظم الاطباء) : دنیا خود جست و ...
-
یاب
لغتنامه دهخدا
یاب . (نف مرخم ) پیداکننده . یابنده . (برهان ). یابنده . (جهانگیری ) (آنندراج ). یابنده و پیداکننده مانند باریاب یعنی کسی که اذن دخول در دربار پادشاهی حاصل کرده و می تواند به حضور برود. و راهیاب پیدا کننده ٔ راه . و کامیاب آنکه آرزوی خود را دریافته ا...
-
یاب
فرهنگ فارسی معین
(ص .) نابود، ضایع ، بیهوده .
-
یاب
فرهنگ فارسی معین
(اِفا.) در ترکیب ، به صورت مزید مؤخر به معنی یابنده آید: دیریاب ، فلزیاب .
-
یاب
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ یافتن و یابیدن) yāb ۱. = یافتن۲. یابنده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کامیاب، شرفیاب.۳. یافتهشده (در ترکیب با کلمۀ دیگر): کمیاب، نایاب.