کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
نتایج زیر ناقص است. برای مشاهدهٔ موارد بیشتر روی دکمه کلیک نمایید. جستوجوی بیشتر
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهان تاب پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جهان آباد
لغتنامه دهخدا
جهان آباد. [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان میان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، دارای 419 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جهان آباد
لغتنامه دهخدا
جهان آباد. [ ج َ ] (اِخ ) نام دارالخلافه ٔ حضرت دهلی است . (آنندراج ) : در جهان آباد گلزارش هزاری بلبل است از زمیداران هندی طره ٔ او سنبل است .تأثیر (از آنندراج ).
-
جهان آباد
لغتنامه دهخدا
جهان آباد. [ ج َ ] (اِخ )دهی از دهستان ملک بخش مرکزی شهرستان گرگان . دشت و معتدل است . رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3 شود.
-
جهان آباد
لغتنامه دهخدا
جهان آباد. [ ج َ ] (اِخ )دهی است از دهستان جام بخش تربت جام شهرستان مشهد، دارای 453 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جهان آباد
لغتنامه دهخدا
جهان آباد. [ ج َ ](اِخ ) ده کوچکی است از دهستان جلگه زوزن بخش خواف شهرستان تربت حیدریه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جهان آرا
لغتنامه دهخدا
جهان آرا. [ ج َ ] (نف مرکب ) جهان آراینده . آرایش کننده ٔ دنیا. که مملکت را سر و سامان دهد : نه هرگز بر دلم دردی نه بر خاطر مرا گردی جهان را جمله آوردی بکامم ای جهان آرا. ناصرخسرو.اباطیل اقوال کذاب ... آفتاب رای جهان آرای او را حجاب تواند کرد. (سندبا...
-
جهان آرای
لغتنامه دهخدا
جهان آرای . [ ج َ ] (نف مرکب ) جهان آرا. جهان آراینده . آرایش کننده ٔ جهان : امیر عالم عادل محمد محمودخدایگان جهان خسرو جهان آرای . فرخی .ای جهان آرای شاهی کز تو خواهد روز رزم پیل آشفته امان و شیر شرزه زینهار. فرخی .چون جهان آرای دیدم روی توچشم از رو...
-
جهان آزمای
لغتنامه دهخدا
جهان آزمای . [ ج َ زْ / زِ ] (نف مرکب ) آزماینده ٔ جهان . تجربه گیرنده از جهان . مجرب . جهان دیده . کارآزموده : از او کارگرتر جهان آزمای ندیده ست بیننده ٔ جانگزای . نظامی .همانا که پیش جهان آزمای جهان هست از این نیکمردان بجای . نظامی .گزین فیلسوف جها...
-
جهان آفرین
لغتنامه دهخدا
جهان آفرین . [ ج َ ف َ ] (نف مرکب ) جهان آفریننده . آفریننده و خالق دنیا. خدا : جهان آفرین را ستایش گرفت نیایش ورا در فزایش گرفت . فردوسی .آخر دیری نماند استم استمگران زآنکه جهان آفرین دوست ندارد ستم . منوچهری .جهان آفرینت گشایش دهادکه گر وی ببندد که...
-
جهان آفریننده
لغتنامه دهخدا
جهان آفریننده . [ ج َ ف َ ن َن ْ دَ / دِ ] (نف مرکب ) جهان آفرین . خالق گیتی : جهان آفریننده یار من است سر اختر اندر کنار من است . فردوسی .جهان آفریننده را کرد یادکه بی یاد او آفرینش مباد.نظامی .
-
جهان ارغیان
لغتنامه دهخدا
جهان ارغیان . [ ج َ اَ غ ِ ] (اِخ ) دهی است از ولایت اسپراین بالای شهر سبزوار که بطراوت هوا و غزارت ماء و سرسبزی و خرمی معروف است . در فصل بهار تمامت آن جلگاه و چمن لاله و بنفشه روید و گوسپندان آنجا را اگر صبح و شام ندوشند از بسیاری شیر پستان آنها بت...
-
جهان افروز
لغتنامه دهخدا
جهان افروز. [ ج َ اَ ] (نف مرکب ) جهان افروزنده . روشن کننده ٔ جهان : خورشید جهان افروز. صبح جهان افروز کِلّه ٔ ظلمانی از پیش برداشت . (کلیله و دمنه ).عدل شمعی بود جهان افروزظلم شد آتشی ممالک سوزعدل بازوی شه قوی داردقامت ملک مستوی دارد.سنائی .
-
جهان امتحان
لغتنامه دهخدا
جهان امتحان . [ ج َ ن ِ اِ ت ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) دنیای آزمایش . عالم مادی . (فرهنگ فارسی معین ).
-
جهان بین
لغتنامه دهخدا
جهان بین . [ ج َ هام ْ ] (نف مرکب ، اِ مرکب ) جهان بیننده . بیننده ٔ جهان . || چشم را گویند و عرب عین خوانند. (برهان ) : و بهر دو معنی حافظ درباره ٔ امیر مبارزالدین محمدو میل کشیدن چشمان وی به امر پسرش شاه شجاع گوید:آنکه روشن بد جهان بینش بدومیل در چ...
-
جهان پناه
لغتنامه دهخدا
جهان پناه . [ ج َ هام ْ پ َ ] (ص مرکب ) پناه جهان . (آنندراج ) : شاها ملکا جهان پناهایک شاه نه بل هزار شاها. نظامی .شاه جهان پناه سایه ٔ کردگار.(گلستان ). شاهزاده را ببارگاه جهان پناه رسانید. (حبیب السیر).