کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهانگشای پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جهانگشای
لغتنامه دهخدا
جهانگشای . [ ج َ گ ُ ](نف مرکب ) گشاینده و تسخیرکننده ٔ جهان : حکم تو دیوبند و جهانت جهانگشای اقبال بر در تو در آسمانگشای . خاقانی .شاه جهانگشای را از شب و روز آن جهان باد هزار سال عمر اینْت دعای راستین .خاقانی .
-
جستوجو در متن
-
طغات
لغتنامه دهخدا
طغات . [ طُ ] (ع ص ، اِ) طُغاة.ج ِ طاغی : فی الجمله چون آن حدود از طُغات پاک شد. (جهانگشای جوینی ). و آن حدود را چندانک از طغات پاک کند، او را مسلم باشد. (جهانگشای جوینی ). و خراسان از طغاة و عداة پاک گشت . (جهانگشای جوینی ).
-
اورانیان
لغتنامه دهخدا
اورانیان . (اِخ ) در تاریخ جهانگشای جوینی نام قبیله ای ذکر شده است از ترکان : از لشکر سلطان اورانیان که هم از قبیل اعجمیان بودندی . (جهانگشای جوینی ). و اغلب لشکر او جماعتی ترکان بودند از خیل خویشان مادرش که ایشان را اورانیان خواندندی . (جهانگشای جوی...
-
استیمان
لغتنامه دهخدا
استیمان . [ اِ ] (ع مص ) استئمان . امان خواستن . (زوزنی ). زنهار خواستن . از کسی زینهار خواستن . (تاج المصادر بیهقی ) (مجمل اللغة) : از غایت اضطرار نه رعایت جانب اختیار را، در استیمان کوفتن گرفت . (جهانگشای جوینی ). و باستغفار و استیمان پیش آیند. (جه...
-
ارتاقی
لغتنامه دهخدا
ارتاقی . [ اُ ] (حامص ) بازرگانی . تجارت با سرمایه ٔ دیگران . مضاربة : مردی مسن ّ... بحضرت او آمد و دویست بالش زر التماس کردبه ارتاقی . (جهانگشای جوینی ). و شریف و وضیع بحمایت ارتاقی تمسک جسته و از بسیاری آن زیردستان خسته . (جهانگشای جوینی ). شخصی بو...
-
باسقاقی
لغتنامه دهخدا
باسقاقی . (ترکی ، حامص ) لغت ترکی بمعنی شحنگی : آن اطراف قایم مقام بگذاشت و بوقارا به باسقاقی معین کرد. (جهانگشای جوینی ). مقرر شد امیر ارغون را بر کورکوز باسقاقی فرمودند. (جهانگشای جوینی ) و تولاک باسم باسقاقی در غیبت او محافظت ولایت میکند. (جهانگشا...
-
فنجاب
لغتنامه دهخدا
فنجاب . [ ف َ ] (اِخ ) در تاریخ جهانگشای جوینی نام پنجاب است . رجوع به پنجاب شود.
-
لوری
لغتنامه دهخدا
لوری . (اِخ ) نام صحرائی به گرجستان . (جهانگشای جوینی ج 2 ص 163).
-
ارچستان
لغتنامه دهخدا
ارچستان . [ ] (اِخ ) ملوک دیلم را ارچستان گفتندی . (جهانگشای جوینی در ذکر الموت ).
-
ارس
لغتنامه دهخدا
ارس . [ ] (اِخ ) از قصبات فرغانه . (جهانگشای جوینی ج 1 ص 73).
-
عرقوبی
لغتنامه دهخدا
عرقوبی . [ ع ُ ] (ص نسبی ) منسوب به عرقوب . رجوع به عرقوب (اِخ ) شود.- وعده یا مواعید عرقوبی ؛ نوید دروغین : ایشان را به مواعید عرقوبی مستظهر گردانید. (جهانگشای جوینی ). و به مواعید عرقوبی سلطان را مغرور کرد. (جهانگشای جوینی ).
-
وطآت
لغتنامه دهخدا
وطآت . [ وَ طَ ] (ع اِ) ج ِ وطئة (وَطاءة) : و تلال از وطآت سواران و اسبان پایمال شد. (جهانگشای جوینی ). و کوههایی که ... از وطآت خیول و جمال شکسته گردن وپایمال گشت . (جهانگشای جوینی ). رجوع به وطئة شود.
-
سولوق
لغتنامه دهخدا
سولوق . (ترکی - مغولی ، اِ) خورجینی که سابق در سفر همراه می برده اند. (فرهنگ فارسی معین ) : از آن وجه میوه ها در سولوق ریختم . (جهانگشای جوینی ). چون باردو رسید میوه ها را از سولوق بیرون آورده است . (جهانگشای جوینی ).
-
صقور
لغتنامه دهخدا
صقور. [ ص ُ ] (ع اِ) ج ِ صَقر است . (منتهی الارب ) : صاحب اترار چون دید و دانست که بغاث الطیور را با مخالب صقور تبانچه زدن محال است . (جهانگشای جوینی ). و حریص بر صیدفهود و صقور. (جهانگشای جوینی ). رجوع به صقر شود.