کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهانداری پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جهانداری
معنی
( ~.) (حامص .) سلطنت .
فرهنگ فارسی معین
دیکشنری
نتیجهای یافت نگردید.
-
جستوجوی دقیق
-
global governance
جهانداری
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] اتخاذ سیاستهای مناسب و سازوکارهای لازم برای حل مشکلات کلان جامعۀ جهانی هنگامی که مرجع مناسب بینالمللی وجود ندارد
-
جهانداری
فرهنگ فارسی معین
( ~.) (حامص .) سلطنت .
-
جهانداری
لغتنامه دهخدا
جهانداری . [ ج َ ] (حامص مرکب ) عمل و شغل جهاندار. ملکت . سلطنت . پادشاهی . (شرفنامه ٔ منیری ). نگهبانی جهان . (حاشیه ٔ برهان ). اداره ٔمملکت بنحوی نیکو. (فرهنگ فارسی معین ) : چون خداوند جهانداری و شاهی بتو دادگفت من یافتم اینک ز خداوند نظر. فرخی .در...
-
واژههای مشابه
-
global good governance
جهانداری شایسته
واژههای مصوّب فرهنگستان
[علوم سیاسی و روابط بینالملل] جامعهداری شایسته در سطح جهانی
-
واژههای همآوا
-
جهان داری
فرهنگ فارسی عمید
(حاصل مصدر) jahāndāri پادشاهی.
-
جستوجو در متن
-
جهانگشایی
واژگان مترادف و متضاد
جهانگیری، ظفر، غلبه، فتح، کشورگشایی ≠ جهانداری
-
گیتی داری
لغتنامه دهخدا
گیتی داری . (حامص مرکب ) عمل گیتی دار. گیتی داشتن . جهانداری .
-
جهانبانی
لغتنامه دهخدا
جهانبانی . [ ج َ هام ْ ] (حامص مرکب ) سمت جهانبان . جهانداری . سلطنت . پادشاهی : زمام ملک و پادشاهی در قبضه ٔ او نهد و جهانبانی و جهانداری او را دهد. (فارسنامه ٔ ابن بلخی ).چه آزادند درویشان ز آسیب گرانباری چه محتاجند سلطانان به اسباب جهانبانی .خاقان...
-
فرآشوبیدن
لغتنامه دهخدا
فرآشوبیدن . [ ف َ دَ ] (مص مرکب ) برآشوبیدن . برآشفتن . فرآشفتن : چون کار جهان چنین فراشوبدسر برکند از جهان جهانداری . ناصرخسرو.رجوع به فرآشفتن شود.
-
محضون
لغتنامه دهخدا
محضون . [ م َ ] (ع ص ) در کنار گرفته . حضانت شده . دربردارنده . حاوی : مشتمل دقایق جهانداری و محضون حقایق کامگاری . (روضةالعقول ، از مرزبان نامه چ تهران مقدمه ٔ مصحح ، صفحه ٔ «ح »).
-
حاجت خواستن
لغتنامه دهخدا
حاجت خواستن . [ ج َ خوا/ خا ت َ ] (مص مرکب ) سؤال . (دهار). دعا : حاجت خویش بی محابا بباید خواست . (کلیله و دمنه ).ای جهانداری کاین چرخ ز حق حاجت خواست که تو بر لشکر بدخواهانش بگمار مرا.منطقی .
-
دادگری
لغتنامه دهخدا
دادگری . [ گ َ ] (حامص مرکب ) عمل دادگر. عادلی . دادگستری . عدل ورزی : و این قفندنه از هندوان بود ولیکن از نیکوسیرتی و دادگری همه او را فرمانبردار شدند. (مجمل التواریخ ).دادگری شرط جهانداری است شرط جهان بین که ستمکاری است .نظامی .