کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهان پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جهان
/jahān/
معنی
۱. گیتی؛ دنیا؛ عالم؛ کیهان.
۲. کرۀ زمین.
۳. [مجاز] مردم دنیا.
۴. [قدیمی، مجاز] حیات؛ زندگی: ◻︎ سیاوش چو گشت از جهان ناامید / بر او تیره شد روی روز سپید (فردوسی۱: ۴۰۲).
〈 جهان سوم: (سیاسی) مجموع کشورهای درحالتوسعه. Δ جهان اول، کشورهای بزرگ صنعتی غرب و جهان دوم، کشورهای بزرگ صنعتی کمونیست، پیش از فروپاشی شوروی سابق بوده است.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. آفاق، دنیا، عالم، کرهارض، گیتی
۲. روزگار، زمانه
فعل
بن گذشته: جهاند
بن حال: جهان
دیکشنری
creation, macrocosm, universe, world
-
جستوجوی دقیق
-
جهان
فرهنگ نامها
(تلفظ: jahān) کیهان ، عالم ، گیتی ، دنیا ؛ (به مجاز) فرهنگ ، حیطه ، نمادی برای بزرگی و عظمت ، مردم دنیا و زندگی .
-
جهان
واژگان مترادف و متضاد
۱. آفاق، دنیا، عالم، کرهارض، گیتی ۲. روزگار، زمانه
-
جهان
فرهنگ فارسی معین
(جَ) [ په . ] (اِ.) 1 - عالم ، دنیا. 2 - زمین .
-
جهان
فرهنگ فارسی معین
(جَ یا جِ) (ص فا.) جهنده .
-
جهان
لغتنامه دهخدا
جهان . [ ج َ ] (اِ) عالم از زمین و کرات آسمانی . دنیا. گیتی . گیهان . عالم ظاهر. (برهان ) : بت پرستی گرفته ام همه عمراین جهان چون بت است و ما شمنیم . رودکی .خدای عرش جهان را چنین نهاد نهادکه گاه مردم از او شادمان وگه ناشاد. کسائی .او میر نیکوان جهان ...
-
جهان
لغتنامه دهخدا
جهان . [ ج َ ] (اِخ ) تخلص زبیده دختر فتحعلیشاه قاجار که از شاعران است . (ریحانة الادب ).
-
جهان
لغتنامه دهخدا
جهان . [ ج َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان بام بخش صفی آباد شهرستان سبزوار، دارای 594 تن سکنه . (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9).
-
جهان
لغتنامه دهخدا
جهان . [ ج َ / ج ِ ] (نف ، ق ) در حال جَستن . || جهنده . (برهان ) : به پیش اندر آمد یکی تند ببرجهان چون درخش و خروشان چو ابر. اسدی .بیامد بتخت کیان برنشست گرفت این جهان جهان را بدست . فردوسی .همه سربسر دست نیکی بریدجهان جهان را ببد مسپرید. فردوسی .عا...
-
جهان
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [پهلوی: gēhān] ‹جهن› jahān ۱. گیتی؛ دنیا؛ عالم؛ کیهان.۲. کرۀ زمین.۳. [مجاز] مردم دنیا.۴. [قدیمی، مجاز] حیات؛ زندگی: ◻︎ سیاوش چو گشت از جهان ناامید / بر او تیره شد روی روز سپید (فردوسی۱: ۴۰۲).〈 جهان سوم: (سیاسی) مجموع کشورهای درحالتوسعه. ...
-
جهان
فرهنگ فارسی عمید
(بن مضارعِ جهاندن و جهانیدن) jahān ۱. =جهاندن۲. (صفت، قید) در حال جهیدن؛ جهنده.
-
جهان
دیکشنری فارسی به عربی
دنيا , عالم , کون
-
واژههای مشابه
-
جهان آرا
فرهنگ نامها
(تلفظ: jahān ārā ) (در قدیم) زیبا کننده ، زینت بخش و مایهی زیبایی جهان و (به مجاز) بسیار زیبا ، آرایندهی جهان و نظم بخشنده به آن .
-
جهان آفرین
فرهنگ نامها
(تلفظ: jahān āfarin) آن که عالم را خلق کرده است ؛ خدا .
-
جهان بخت
فرهنگ نامها
(تلفظ: jahān baxt) بلند اقبال ، آن که جهان بر وفق مرادش باشد .