کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جهاز پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
جهاز
/jahāz/
معنی
۱. =جهیزیه
۲. اعضایی که با هم در بدن عمل معینی را انجام میدهند: جهاز تنفس، جهاز هضم.
۳. کشتی؛ سفینه.
۴. سازوبرگ؛ اسباب و لوازم.
〈 جهاز تنفس: (زیستشناسی) مجموع اعضایی که عمل تنفس را انجام میدهند، از قبیل بینی، دهان، گلو، نای، و دو ریه؛ دستگاه تنفس.
〈 جهاز هاضمه: (زیستشناسی) دستگاه گوارش که شامل دهان، حلق، مری، معده، و رودهها است و غذایی که انسان میخورد بهوسیلۀ این جهاز نرم و هضم میشود.
فرهنگ فارسی عمید
مترادف و متضاد
۱. بلم، زورق، سفینه، قایق، کشتی، کلک
۲. جهیز
۳. عضو
۴. سیستم
دیکشنری
dowry, dromedary, ship
-
جستوجوی دقیق
-
جهاز
واژگان مترادف و متضاد
۱. بلم، زورق، سفینه، قایق، کشتی، کلک ۲. جهیز ۳. عضو ۴. سیستم
-
جهاز
فرهنگ فارسی معین
( جَ یا جِ) [ ع . ] (اِ.) 1 - ساز و برگ . 2 - اسباب و اثاثیه . 3 - مجموعة اعضایی که در بدن عمل معینی راانجام می دهند، جهاز هاضمه . 4 - اثاثیه ای که عروس با خود به خانة داماد می برد. 5 - پالان شتر. 6 - دستگاه .
-
جهاز
لغتنامه دهخدا
جهاز. [ ج َ ] (ع اِ) رخت مرده و عروس و مسافر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). رجوع به جِهاز شود. || مجموعه ٔ اعضایی که عمل معینی را انجام دهند. دستگاه . || آنچه بر پشت شتر بود از پالان و هوید و جز آن . (مهذب الاسماء). پالان شتر. || فرج زن . (منتهی الا...
-
جهاز
لغتنامه دهخدا
جهاز. [ ج ِ ] (ع اِ) رخت مرده . || رخت عروس . (منتهی الارب ). آنچه از اثاث و ملک که عروس بخانه ٔ داماد برد.- امثال : زنی که جهاز نداره اینهمه ناز نداره .|| رخت مسافر. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). ساز. ساز و برگ . اسباب و لوازم خانه ، مسافر، عروس ...
-
جهاز
دیکشنری عربی به فارسی
اسباب , الت , دستگاه , لوازم , ماشين , جهاز , اختراع , تدبير , ابتکار
-
جهاز
فرهنگ فارسی عمید
(اسم) [عربی] jahāz ۱. =جهیزیه۲. اعضایی که با هم در بدن عمل معینی را انجام میدهند: جهاز تنفس، جهاز هضم.۳. کشتی؛ سفینه.۴. سازوبرگ؛ اسباب و لوازم.〈 جهاز تنفس: (زیستشناسی) مجموع اعضایی که عمل تنفس را انجام میدهند، از قبیل بینی، دهان، گلو، نای، و ...
-
جهاز
دیکشنری فارسی به عربی
جهاز , سفينة , مهر
-
جهاز
واژهنامه آزاد
وردوک.
-
واژههای مشابه
-
جهاز کشی ،جهاز برون
لهجه و گویش تهرانی
بردن جهاز با طبق، و خوانچه شیرینی و میوه .
-
جهاز السيطرة
دیکشنری عربی به فارسی
بازرس , حسابدار مميز , ناظر
-
جهاز التهوية
دیکشنری عربی به فارسی
دستگاه تهويه , هواکش , بادزن , بادگير
-
جُل و جهاز،جَر و جهاز
لهجه و گویش تهرانی
جهیزیه،وسایل
-
سر و جهاز
فرهنگ گنجواژه
جهاز عروس، در اصل جر و جهاز بوده است.
-
جُل و جهاز
فرهنگ گنجواژه
وسائل زندگی محقر.