کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جن قشلاقی پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جن قشلاقی
لغتنامه دهخدا
جن قشلاقی . [ ج ِ ق ِ ] (اِخ ) دهی جزء دهستان کورائیم بخش مرکزی شهرستان اردبیل واقع در 28هزارگزی جنوب اردبیل و 24هزارگزی شوسه ٔ خلخال - اردبیل . موقع جغرافیایی آن کوهستانی و هوای آن معتدل است . سکنه 1029 تن . آب آن از چشمه و محصول آن غلات ، حبوبات و ...
-
واژههای مشابه
-
جِنَّ
فرهنگ واژگان قرآن
جن-طائفهاي از موجودات غير ازملائکه که شعور و اراده دارند و از حواس ما پنهانند (دراصل به معنی استتارونهان شدن)
-
جِن
لهجه و گویش بختیاری
jen جن.
-
erosion column
دودکش جن
واژههای مصوّب فرهنگستان
[زمینشناسی] ستونی از رسوبات آبرفتی که در زیر تختهسنگی قرار گرفته است و اطراف آن براثر عمل فرسایش از بین رفته است
-
تخم جن
فرهنگ فارسی معین
(تُ مِ جِ)(اِمر.) (کن .) 1 - کودک ناآرام . 2 - بچة زبر و زرنگ . 3 - لفظ محبت آمیز میان دوستان نزدیک .
-
جن زده
فرهنگ فارسی معین
(جِ زَ دِ) [ ع - فا. ] (ص مف .) کسی که دچار صرع باشد، دیوانه .
-
جن طراقیه
لغتنامه دهخدا
جن طراقیه . [ ج ِ طَ ق َ ی ِ ] (اِخ ) دهی ازدهستان خدابنده لو بخش قروه ٔ شهرستان سنندج در 26هزارگزی شمال خاوری گل تپه و 3هزارگزی باختر ایدلو. موقعجغرافیایی آن تپه ماهور و هوای آن سردسیری است . دارای 60 تن سکنه است . آب آن از قنات و محصول آن غلات ، لب...
-
جن زدگی
لغتنامه دهخدا
جن زدگی . [ ج ِ زَ دَ / دِ ] (حامص مرکب ) حالت جن زده . صفت جن زده . رجوع به جن زده شود.
-
جن زده
لغتنامه دهخدا
جن زده . [ ج ِ زَ دَ / دِ ] (ن مف مرکب ) پری زده . آنکه مورد اذیت و آزار جنّیان واقع شده . || مصروع . (فرهنگ فارسی معین ). مصاب .
-
جن گرفته
لغتنامه دهخدا
جن گرفته . [ ج ِ گ ِ رِ ت َ / ت ِ ] (ن مف مرکب ) در تداول عامه ، مصروع . که مبتلا به بیماری صرع باشد.
-
جن گشای
لغتنامه دهخدا
جن گشای . [ ج َ گ ُ ] (اِخ ) بیست ویکمین از سلاطین اولوس جغتای بماوراءالنهر وی ظاهراً از 734 تا 735 هَ . ق . حکومت داشت . جن گشای صورتی از جهانگشای است . (طبقات سلاطین اسلام ص 215).
-
جعفر جن
لغتنامه دهخدا
جعفر جن . [ ج َف َ ج ِ ] (اِخ ) دهی است از دهستان حومه ٔ بخش خشت شهرستان کازرون در چهارهزارگزی شمال کنارتخته و کنار راه شوسه ٔ کازرون به بوشهر. دامنه و گرمسیر است و سکنه ٔ آن 256 تن اند. آب آن از چشمه و رودخانه ٔ شاپور و محصول آن غلات است . (از فرهنگ...
-
دیگ جن
لغتنامه دهخدا
دیگ جن . [ گ ِ ج ِ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) سوراخی نزدیک دریا که بر سقف غاری ایجاد شده است و هوا (و احتمالاً آب ) هنگام مد دریا از میان آن میگذرد. (دائرة المعارف فارسی ).
-
جن گیر
فرهنگ فارسی عمید
(اسم، صفت) [عربی. فارسی] jengir کسی که کارش دعا نوشتن و دعا دادن به مبتلایان امراض روحی است و مدعی است با جنها رابطه دارد و قادر به تسخیر جن میباشد.