کاربر عزیز نسخه جدید واژهیاب در دسترس است. در تاریخ ۳۰ اردیبهشت فعالیت این نسخه از سایت متوقف خواهد شد و نسخه جدید جایگزین میگردد. اگر از دفترواژه استفاده میکردید لازم است از آن بکاپ تهیه فرمایید چرا که این مورد به نسخه جدید منتقل نخواهد شد.
خطای سرور
متأسفانه سرور با خطا مواجه شد. مشکل را بررسی میکنیم و به زودی حل خواهیم کرد.
جنیة پیدا نشد!
- از درستی املای واژهٔ نوشتهشده مطمئن شوید.
- شکل سادهٔ لغت را بدون نوشتن وندها و ضمایر متصل بنویسید.
- این جستوجو را در فرهنگهای دیگر انجام دهید.
-
جستوجوی دقیق
-
جنیة
لغتنامه دهخدا
جنیة. [ ج َ نی ی َ ] (ع اِ) نوعی از چادر ابریشمی . (منتهی الارب ). ردائی از خز. رجوع به جنینة شود. || گناه . (اقرب الموارد) (مهذب الاسماء). ج ، جنایا. (مهذب الاسماء).
-
واژههای مشابه
-
جنیه
فرهنگ فارسی معین
(جُ نَ) [ ع . ] (اِ.) لیرة مصری برابر با 100 غرش یا 1000 ملیم .
-
جنیه
لغتنامه دهخدا
جنیه . [ ج َ ] (اِ) بر وزن امیر و عراقیها آنرا جِنّیّه بر وزن هندیه تلفظ کنند. پولی است که بدست انگلیس ها بمصر داده شده . جنیه در اصل نام سرزمینی است در افریقیه و مشهور است که طلاو بندگان از آنجا آورند. در سال 1817م . جنیه ٔ انگلیس باطل و چاپ آن ممنو...
-
جنیه
لغتنامه دهخدا
جنیه . [ ج ُ ن َ ] (ع اِ) لیره ٔ مصری برابر با صد غرش یا هزار ملیم . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به جَنیه شود.
-
جنية
دیکشنری عربی به فارسی
پري , جن , افسونگري , ساحره
-
قوره جنیه
لغتنامه دهخدا
قوره جنیه . [ رَ ج ِ ی َ ] (اِخ ) دهی است از دهستان خدابنده لو بخش قروه ٔ شهرستان سنندج ، سکنه ٔ آن 300 تن . آب آن از چشمه ها. محصول آن غلات ،لبنیات ، انگور، حبوب و شغل اهالی زراعت و گله داری است . راه مالرو دارد. در تابستان از طریق ولی محمد اتومبیل ...
-
جستوجو در متن
-
افسونگری
دیکشنری فارسی به عربی
جنية
-
پری
دیکشنری فارسی به عربی
جني , جنية
-
جن
دیکشنری فارسی به عربی
جني , جنية , شبح , عربة
-
ساحره
دیکشنری فارسی به عربی
جنية , ساحرة , عفريتة
-
احمد
لغتنامه دهخدا
احمد. [ اَ م َ ] (اِخ ) ابن عیسی بن جنیه . محدث است .
-
ملیم
لغتنامه دهخدا
ملیم . [ ] (اِ) واحد پولی در مصر و هزار عدد از آن برابر یک جنیه ، یعنی یک دینار مصری است . (النقود العربیة ص 26).
-
مسحل
لغتنامه دهخدا
مسحل . [ م ِ ح َ ] (اِخ ) نام جنّیه ای که عاشق اعشی بود. (از منتهی الارب ). نام تابعه ٔ اعشی که از جنیّان بود و اعشی گمان می برد که او را دنبال می کند. (از اقرب الموارد).